همه چیز او میدهد
ایدوست جواب عاشق زارت تو میدهی
رخصت مرا ورود بدارت تو میدهی
منصور وار عاشق روی تو گشته ام
دستور بردن بر سر دارت تو میدهی
بشکسته ام بت خود خواهیم درون خود
فرمان پرت نمودن به نارت تو میدهی
وقتی درون نار رسیدم برای من
تبدیل نار به گلزارت تو میدهی
دادی بدست من تو چو موسی یکی عصا
لیکن تغیر آن به مارت تو میدهی
نقش و نگار جهان گشته است زصنع تو
زیبا ای نکو به نگارت تو میدهی
عاشق شدم حبیب تورا این دلم گواه
بوسه به جای پای او به غارت تو میدهی
در دام عشق تو کردی شکار دل
آذوقه همچنان به شکارت تو میدهی
یک آرزو مرا که شوم جان نثار تو
حاجت روا مدام به یارت تو میدهی
هرکس که دید ؛ دیده و ابرو کمان تو
عشقی بدل زچشم خمارت تو میدهی
فصل خزان که عاشق تو شکوه ای نکرد
پاداش او به فصل بهارت تو میدهی
آن عاشقی که ز شبها به عشق تو
گم گشته راه ، نشان براهت تو میدهی
عشق تورا نفروشد به هیچ قیمتی
احساس او همیشه کنارت تو میدهی
گمنام مایلست بگیرد دو زلف تو
با دست شانه کند همه تارت تو میدهی
دوشنبه نهم آذر ما نود چهار.