در کنار قلم شب
در کنار قلم شب
تشویش موهوم افتان و خیزان...
هم پیاله شب تیره جان سیاهی ها
تا سحر...عطشان یک لبخند ماه
با آرزوهای خاطر بسیاری
به خاطر خود گشاده می افتد در بستری
آغوش کشیده بر امیدی کبود به شکی آشکار
در پای دیوار پرواز هایی بی دیوار
پای پرواز را به بند زنجییری کشیده شده
در ردیف موزون خشت هایی آویزان به دیوار
بال در بال پروازی که می چیند
شب مثل کلاغی سیاه
با داس قار قارش*
ساقه های حقارت بار لوح تقدیری
به نزدیکی لالایی خواب هایی خاموش
در چیدن گیاه مقدرها
با دور شدن از خود
به تنهایی و تلخ
حلق آویز فریادی خاموش بانگ بر می آورد
من که بیزارم از گفتگو از سرنوشت خویش
با زبانی که هیچ نمی گوید
در آواز سحری به مژده خنده دور سپیده دمان
دم به دم....همسفر ثانیه های مصلوب سکونی
در ازدحام فاصله بی انتهای دو پلک در بی پلکی شب
لیسه در تندیسی بزرگ به نفس بکشد
با خیال شراره هایی فروزنده از معبر فردا را
به طعم صبر و طاقتی حسد ورزان....
آتش باور در تردید های فرو ریخته ای
که هر دم شعله می کشد....
در نفس نفس زدن های جان به شکوه
استخوان شکیبایی در صندلی انتظار
کارد به خون سیاه جگر بکشد
بشود تنها سر به هم آورده ترین
تشخیص که به ریشخند خواب آمده است
کاروان روشن چهره ای....
می کشد بیگانه از خویش خود را
در آن اعماق که به خواب می رود
چه آرام در خود می شکنیم
با فریادی کشیده در خلاء...
وه ....که چه دشوار است
شب ها سخن گفتن!
بی رنگم و غصه ای نیست
چه حرفی می وزد با نفسم
صبحدم ...شب به شورش
شعله بر می خیزد چه روشن
نه این صبحی که نور می گیرد
از این خورشید مرده
پ.ن:
پی نوشتی طوفانی.....
نمی خواهم بودن با من این خدا را
خلع می کنم .....
تاج هو معکم* *بر سرم....
نه جمودم نه نباتم ..خلق خالق آسمان را
من خدا را می خواهم....
از خدا با خدا را نه این خدا را با خدا را!!!......
*صدای کلاغ را هم با غار غار و هم قار قار می نویسند و می گویند قار قار درست تر است.
**هو معکم :با تقریبی صحیح یعنی او با همه چیز است