دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر عیسی نصراللهی( تیرداد)
آخرین اشعار ناب عیسی نصراللهی( تیرداد)
|
سال 67وقتی کودکی بیش نبودم با چشمان خود رم کردن اسبان و مادیانها را دیدم که از مرز به سمت کوه بلند بیشه دراز فرار کرده بودند...آن زیباییها و ترسها را فراموش نکرده ام
/گریز/
پناه در پناهگاهی جانکاه
بر
بلند آفرین کردگار سپهر
اینجا
میان عطش وحشت آن کوه بزرگ
مادیانی زخمی...
مردمانی به نظآره بودند
کودکانی بر بام
با
دو پای کوچکی کز هرم خار و برگ بود...
یادگاران تراز دردها...
مامن آبی و پند بندها...
سر به هم ساییدند
تو
گویی سالها در بهت کوچ یک هماوردند
پیر قدیس نوا سر میداد...
روز امید فرا خواهد گشت
گله ها بر گشتند
شیهه بر خواب کشیدند
و
هرگز
دیگر
اما
بر نمیگشتند....
روی دیوار ده از دور هویدا بودند...
یک به یک...
اما
با
عشق
می رفتند
لیک اینک کودکانی پا برهنه 'نی سوار'
لگام اسب توسن بر هوا می تاختند...
روی آن آبادی
و
من اما
سالها
غرق این پندار...
چرا
آن اسبان
دیگر
ردی از خویش به آن بیشه نمیبستند
عیسی نصراللهی/ سوم مهرماه نودوچهار
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.