يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر محمد جواد شاه بنده
آخرین اشعار ناب محمد جواد شاه بنده
|
من تَوَهُم می زنم؟یعنی تو یارم نیستی؟
شانه ام مرطوب شد ،تو اشکبارم نیستی؟
چشم را می مالم و هی پلک بر هم میزنم
سر جلو می آورم،،،،،،،آری کنرم نیستی!!!!
★★★★★
چشم ها خشک،ولی چشمه ی دل می جوشد
بهر لبزیز شدن کاسه ی دل می کوشد
ظاهراً شادم و پیراهن رنگین بر تن
شعر هم از سر لج،رَخت عزا می پو شد
★★★★★
لب بالایی تو مرجع تقلید من است
لب پایینی ات احکام مرا ریخت به هم
در مسلمانی من شُبهه ای ایجاد شده
از همان روز که لب با لبت آمیخت به هم
★★★★★
عمریست که چون کور عصا گیر شدم
از رفتن گم شدن بسی سیر شدم
گر راه نشان من گمراه دهی
در حلقه ی گیسوی تو زنخیر شدم
★★★★★
عشق حتی به غم و خوف و خطر می ارزد
عشق گاهی به نم چشم و سحر می ارزد
عاشقی کیش من و عشق هم آئین من است
عشق بر خون دل و خون جگر می ارزد
★★★★★
بر سر سجاده ام پیراهن زُهدی به تن
تیغ ابرویش به یاد آمد درید آن پیرهن
ترک دین کردم به محراب رُخش بردم نماز
موج گیسویش برد با حیله ای ایمان من
★★★★★
محمد جواد شاه بنده
«مهدیار»
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.