یاد دارم صورت زیبا فریبا چهره را
دوست دارم تا ببینم چهرِ زیبا چهره را
هر دو ابروی تو را خطاط ماهر می کشد
حالتی دارد نپرس از من ، تماشا چهره را
وای اگر دستم رسد بر دامن چرخ فلک
می گشایم پرده از سازنده بالا چهره را
کشتی بنشسته در ساحل ندارد بیم موج
چون که بگذشت از طلب ، درمانده دریا چهره را
بعد عنوان طلب شد هم ردیف ما هوس
عشق ، تقصیر تو را گردن کشد یا چهره را؟
خاک ، آزاد است فرزندان آدم بی قرار
جستجوها می کنند اطراف حوا چهره را
عشق خاصیت ندارد مرده را بهر علاج
طالع بخت از کجا جوید مسیحا چهره را
صحبت این است جمله عالم بازی عقل و دل است
عقل پیدا می کند خود ، دل هویدا چهره را
دل حدیث مستمندی خواند از دست شما
وای از آن روزی که آید غم ، دریغا چهره را
هر چه وسعت عشق دارد ، عقل من کوتاهتر
ضربۀ سنگ است در آیینه ، مینا چهره را
خسته ام دیگر ندارم چشم در دیدار تو
از خدا می خواهم هر شب لیک تنها چهره را
ر.ا.راجی 1386