دوستم تازه از زندان آزاد شده از تعریف های اون و تخیلات خودم نوشتم امید وارم خوشتون بیاد..
بند طبقه ای که زندانیها داخلش ساکن هستن و کالیدور به راهروی رفت و آمد زندانیها و وکیل بند مسئول نگهداری و رسیدگی به مشکلات زندانیها هست.
جوون بودم غم زندون کرده پیرم
هنوز رو پاهام ایستادم-ولی از زندگی سیرم
غم نامردی به مردا.پره سینم از این دردا
رفیقم رفت سر دارو-تو زندونم شدم تنها
توی بند و تو کالیدور-به دورمن پره آدم
یکی عاشق یکی فارق- یکی قاتل یکی سارق
یکی از جبر دورانه- یکی هم از غم نانه
خلاصه جمعمون جمع/-جوونه که تو زندانه
نمیگم که بی تقصیریم گناهکار نیست بین ما
ولی بازم خداییشم- دیگه این نیست حق ما
غم زندون و بدبختیش-خودش یک ورباقیش یک ور
به هرکی گفتیم از دردا-گناهکارم شدیم آخر
نمیدونین چه حسیه تو روزای ملاقاتی
تو چشما برق می بینی-از اون حسایه احساسی
شاد میرن به دیدار عزیزان و زن و بچه
دارن میشکنن از توو-پرازدردن پراز غصه
غمی بدتر از اینم هست؟وکیل بندت بیاد پیشت
بزاره دست روی شونت.بگه آروم در گوشت
کم کم جمع کن بریم ای مرد.هنوز توو فکر اون یاری
حکمت اجرا میشه فردا- جوون فردا سر داری
شب آخر تو سلولت – در آری کاغذی پاره
یه کاغذ که پر از لکه-پر از اشکه پر از گریه
دو خط بیشتر توشم نیستا...از اون که خاطرش تویی
نوشته که عروسیمه- بی غیرت حیف که اون تویی
بیست و هشتم تیر ماه نود و چهار