شارژکردن خود به دوباطری وسیم
واتصالِ تن
به ولتاژِبالایِ زیستن
وتزریقِ حیات
درشرایین پلاستیکی یمان
آه امروز دوشنبه است ومن
درگیرِپرونده هایِ سلامتِ روحیِ مورچه هایِ بالدارم
هیچ چیزی نیست ساده!
«حتی نوشیدن آب»
درجایی که انگل ها ومیکروب ها
همه می لولیم
ونامطمئن
فیلترهایِ دستگاهِ تصفیه یِ آب!
ــــ ظهرها می نشینم
کافه یِ خاموشِ سرِخیابان
ومیزِکنارِگشوده پنجره هایش
ومنظرِمچاله یِ ملولِ ترافیکش
وصندلیِ خالیِ روبرو...
سپس لذّتِ دوکپسولِ ویتامین خوردن
درسفید وپاکیزه بشقابِ عصرِ فن آوری
اوه سلامتی
گوهرِسهلی که به من شد تقدیم
درظهرِیک روزِتقویمی
پس به سلامتیِ مورچه هایِ بالدار
وصندلیِ خالیِ روبرو...
آژیرِممتدِ دزدگیری رها درباد
می سایدم به پیشانی
سردیِ لیوان را
ودرد مخملینِ آوازش ...
همچون بوته یِ سرخی رز
که پرتاب به سمت سینه ام می شود
عاشقانه شیرینم می کند
و صندلیِ خالیِ روبرو...
چه تلخ ریخت شیرین
آوارِطعمش درنگاهم !
ــــ شب ها می سپارم
با وزین شانه هایی ازباراندوهی آسوده
در راهِ خانه گام
تا عرش افراخته یِ چهاردیوارِامنم را
که ستونیست تا زیرِچانه یِ سیم کشی شده یِ ماه
دریابم
و درخلاءرویا
خوابیدن بر تختی معلق
با سفید ملحفه یِ آرامشِ دنیا
چه شیرین می شود خواب !
و دعایِ آخرشب هم
که درتابوتِ زندگی کفن شد
به میمنت
سنگ تمام گذاشتنِ روزِتقویمی
شب خوش مورچه هایِ بالدار!