« پرومته »
کاش هر روز جگرم
به چنگ و منقارِ عقابی پلشت
شکافته می شد
♦ ♠ ♥ ♣
و چهار میخ
بر دیوارِ غاری قیرگون و نمور
قمه در پهلویم عمیق
صلابه ام می کشید ؛
♦ ♠ ♥ ♣
و قربتِ تارِ تارتنی پیر
بربوته یِ بادآوردِ خاری غمگین
یگانه همدمم می شد ؛
♦ ♠ ♥ ♣
و فقط سکوتِ سردِ کوهستان
هم قافیه با قاف من
دادِ سخن می داد
♦ ♠ ♥ ♣
خشمِ خدایان
آخرین تک خالِ قلبم
در قمارِ قهرِ طبیعت بود
واغفالِ نقطه یِ کوری تنها روزنِ امیدم ؛
♦ ♠ ♥ ♣
قسمتم از زندگی جز احتضار
و آرزویِ قتلِ بی درنگم
به مسلخِ همیشه نبود ؛
♦ ♠ ♥ ♣
کاش ... کاش ... کاش ...
کاش تقدیر چنین می بود و من
آتشِ عشقت نمی ربودم
♦ ♠ ♥ ♣
غضب ها ناچیزند و قلیل
و شکنجه ی مدامم اندک
مقابل غمِ غریبِ عشق ...
پشیمانِ عصیان نیستم هرگز
♦ ♠ ♥ ♣
اما هر دم به خود می گویم انگار
پرومته ی عاشق مرگ بر تو
مرگ بر تو ...
.......................................................
پرومته : در اسطورههای یونانی
پرومتئوس یکی از
تیتان های مورد احترام
زئوس بود و تنها تیتان باقیمانده تیتان هااز جنگ زئوس بود. پرومتئوس خدای آتش است.
پرومته بخاطر بشر زئوس را فریفت. به این ترتیب که یکبار در قربانگاه مقدس هنگام یک قربانی بزرگ وی قربانی را به دو قسمت تقسیم کرد. گوشت و امحاء گاو قربانی شده را در زیر پوست حیوان مخفی کرده و قسمت دیگر یعنی استخوانها را با چربی پوشاند و به زئوس پیشنهاد کرد که سهم خود را انتخاب کند تا بقیه را به انسانها بدهد. زئوس قسمت دوم را بر گزید ولی چون متوجه موضوع شد برآشفت و کینه پرومته را بدل گرفت و برای تنبیه انسان تصمیم گرفت که آنها را از آتش محروم کند. این بار هم پرومته به کمک بشر شتافت. به این صورت که مقداری از بذر آتش را از چرخ خورشید ربوده و در ساقه گیاه کما پنهان کرد و برای انسان به زمین آورد.
زئوس بعد از آگاهی از قضیه انسان و حامی او، پرومته را تنبیه کرد. برای افراد بشر مخلوق مخصوصی را که
پاندورا نام داشت فرستاد و برای تنبیه پرومته او را با زنجیرهای فولادین در کوه قفقاز زندانی ساخت و عقابی را مامور کرد تا جگر او را که دائم به حال اولیه بر میگشت پاره کند و ببلعد. زئوس سوگند یاد کرده بود که پرومته را هرگز از بند رها نسازد. همین موقع بود که پرومتئوس به زئوس گفت: روزی خواهد آمد که پادشاهی و خدایی تو از میان برود و کسی بر تخت تو تکیه زند.
اما
هراکلس هنگامیکه از آن حدود میگذشت با تیری عقاب را کشت و پرومته را نجات داد البته زئوس از این پیش آمد که یکی از افتخارات پسر او، هراکلس بود خوشحال شد. ولی برای آنکه سوگند خود را حفظ کرده باشد پرومته را واداشت تا انگشتری را که ساخته شده از فولاد همان زنجیر و یک قطعه سنگ از کوههای قفقاز بود خود و تمامی انسانها برای همیشه بدست کنند تا یادآور گناهی که نسبت به خدایان انجام داده بودند بشود. زئوس که از پیشگوییهای پرومته مطمئن بود دائم در پی این بود که از او بپرسد چه کسی جای او را می گیرد ولی او هرگز پاسخ نمیداد تا اینکه این موضوع به وقوع پیوست.
پرومته را به عنوان اولین اومانیست و خدای روشنگری میشناسند .
پلشت : پلید،ناپاک ،آلوده
صلابه کشیدن : به قلاب زدن ، به دار و صلیب کشیدن
قربت : نزدیکی ، تقرب، خویشی
تارتن : عنکبوت
قاف : کوهی که سیمرغ در آن سکونت دارد از کوه های قفقاز
اغفال : فریفتن ، گول زدن
قسمت : بهره ، نصیب
احتضار : جان کندن
مسلخ : قتل گاه ، جای پوست کردن