چهارشنبه ۱۶ آبان
دلنوشته هایم شعری از حکیمی
از دفتر دلنوشته هایم نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۳ تير ۱۳۹۴ ۰۱:۰۶ شماره ثبت ۳۸۱۵۲
بازدید : ۳۳۴ | نظرات : ۲۷
|
|
شب شد غم هجری تو به میخانه کشاندم = ساقی برساند باده به پیمانه کشاندم
ای شمع ندیدی غم هجران دلم دوش = از آتش هجرش غم پروانه کشاندم
هشیار نه پیداست در این شهر نگارا = بس جمله ز عشقی تو چون دیوانه کشاندم
بی مطرب و می دوش خماری به سر افتاد = ذاهد به فریبی چو زمیخانه کشاندم
از دست دل خون جگرم ناله و فریاد = کز یاد رخت بر در بتخانه کشاندم
ساقی چو در این شهر ز رخ پرده برانداخت = پیرم ز خرابات به خمخانه کشاندم
درویش ندارد غم سیلاب در این راه = زان رو که دو چمشی تو بود از خانه کشاندم
در تاب جوانی ز غمت پیر فتادم = این حاصل عشقی تو به ویرانه کشاندم
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.