سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        شوخی با شاعران(2)

        شعری از

        عیسی نصراللهی( تیرداد)

        از دفتر طنازانه نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲ تير ۱۳۹۴ ۰۴:۳۰ شماره ثبت ۳۸۱۱۷
          بازدید : ۳۲۷   |    نظرات : ۱۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر عیسی نصراللهی( تیرداد)

        من الاغی دیدم
        بار آن چت و گرام و سلفی است
        یار او کفتار و بز وحشی است
        یاد انسانها برفت از خاطر گاوان
        دگر دوران خوب شیر خواهد بود( باالهام از سهراب)


        در نومیدی سه صد امید است!!!
        درون هندونه سیاه سپید است
        گذشت روزای ده من یک ریالی
        الان عصر پلشت خون، جنون است
        پسر با یک بغل پول رفته بازار
        چرا چون این تومن مثل کرون است!!؟( از خودم)


        یاد ایامی که در منزل آب و دوغی داشتیم
        خانمم میگفت گلی جان روز خوبی داشتیم
        روزها رفتند و این دوغش نرفت از دل چرا
        چون که از اول بجایش خرده هوشی داشتیم
        مادرم دایم بگفتا کی عزیز مهربان دل
        یادت هست که با یک نان دوغ، آبرویی داشتیم؟

        من ماندمو این بشکه ی قیر
        من ماندمو این چند دل سیر
        بشکه ها ..آخ بشکه ی شیرین من
        امان از ظلمت کارد و پنیر( از خودم)

        مثلث تنهایی هیچ منم
        هندسه ی مغلوب قطور دایره
        تمام ضلع من دورت بگردد
        الا ای گوشه ی اخمت مربع( از خودم)

        تمام فلسفه تفسیر این است:
        که دامان طبیعت همچو کین است
        بگردم توی انجم مثل کوکب
        که شام فلسفه انجیر و تین است( از خودم)

        بنی آدم که اعضای تمام این جهان باشد
        بفکر سکه و ویلا و اقبال بلند باشد
        اگر هم لطف کنند پولی دهندش
        برای رشوه ی وام بایدش بود( با الهام از سعدی)

        برخی
        قاضی
        جواب سلام نمیدهند
        تو را چون کوه ابلق در میان هیمه ها
        یا در میان جنیان بینم درآنجا که:
        به روی مسند سرخ قضاوت رفته ای ویلان( از خودم)


        باز باران
        بی بهانه
        می آمد از سقف خانه
        باز امشب
        به دلم میگویم:
        وای
        باز هم چکه
        باز هم بیخوابی؟( با الهام از گیلانی)


        آی آدمها
        که لم داده
        و
        هیچ از مردن طفل صغیر
        اصغر
        همسایه ام
        باکتان نیست
        اقلا
        توی باک ژیانتان
        نیم لیتر، بنزین نیست؟ ( باالهام از نیما)

        بر این مطبخ
        مرغ سوخاری حرام است
        ازیرا
        آشپزش نامش جزام است
        ندانستم که اینجا باقالا نیست
        بر این کلبه ی محزون لوبیا نیست( باالهام از اشرف الدین گیلانی)


        الا یا ایها الاستاد
        تو دادی نمره ام بر باد
        تو را من اودکلن دادم
        یه سازو ویولون دادم
        شدم صفر از دو ده نمره
        کجاست قول سر سفره؟( باالهام از حافظ)


        شرمنده ام از کل جوانی ام
        دلمرده ام از تیله بازی ام
        گر بچه ی خرخوانی بودمی همی
        هرگز نمیشدم شرمنده از جوانی ام( با الهام از استاد شهریار)


        دزد ناشی، خانه ام ...نه
        قابلمه ام را برده بود تنها...
        و من از ته دل مستانه میگفتم
        و گاهی قاه قاه خنده میکردم درآن شب
        چون:
        که
        طفلی، طفلکی
        دیگهای همسایه ی من
        را
        جا گذاشت از ترس( با التفاط به کاریکلماتور خودم)


        دو چشمونم
        که
        نه
        با چی ببینوم؟
        دو دستونم
        که
        نه
        با چی بگیروم؟
        پس این چرکین آورکوت را بگیر
        گم شو مزاحم....( با الهام از باباطاهر)


        به پهلو خفته ام بیباک و بیکس
        اگر هم قند پهلویت گذارد( خودم)

        پادشاه فصلها
        رفتست
        چرا
        چون
        کوکبش در خانه ی فرداست....( غم گفته ای با الهام از اخوان)


        هنگام سپیده دم قطار ابدی
        دانی که چرا زده نوای عرعری:
        آن چهار نفر خفته ی نالان جفا
        دیشب زده اند دو بنگ و یک سر تشری

        طلوع غروبم بودی
        غراب لب بوم دلبرم
        " بیچاره "( از خودم)


        سوسک میان آدما
        چشم و چراغی شده است
        با تمام احترامات و افاضات
        ولی مزید استحضار خواهد بود
        دگر این دمپایی
        کارا نخواهد بود( از خودم)
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4