سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 آبان 1403
    16 جمادى الأولى 1446
      Sunday 17 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲۷ آبان

        آدم و حوّا

        شعری از

        کیوان رادفر

        از دفتر دل نوشته ها نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۲۲:۴۴ شماره ثبت ۳۶۵۶۴
          بازدید : ۳۴۵   |    نظرات : ۱۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر کیوان رادفر

        پیشاپیش روز پدر را به همه ی پدران عزیز تبریک می گم 
        آدم و حوّا
        آدم از یک اشتباهش رانده شد
        داستانی که مکرر خوانده شد
         
        قصه ی آدم فقط یک سیب نسیت
        این فقط تبعید یا تأدیب نیست
         
        مقصدی گنگ است و راهی دور و سخت
        پادشاهی بی سپاه و تاج و تخت
         
        فتنه ها کرد آدم و جنجال ها
        روز ها و ماه ها و سال ها
         
        اشتباه و اشتباه و اشتباه
        هم تعصّب هم حسادت هم گناه
         
        گر تمام از چشم آدم دیده ای
        چشم خود واکن ، کمی کم دیده ای !
         
        فتنه ی حوّا از آدم  کم  نبود
        هان ، مگر حوّای ما آدم نبود ؟!
         
        آدم از روزی که دل را بنده شد
        داخل چاهی که حوّا کنده شد
         
        نقش آدم را چه زیبا و چه زشت
        در نمایش ها فقط حوّا نوشت
         
        آدمی هر جا اگر یک خانه داشت
        خشت اول را همان حوّا گذاشت
         
        بود حوّا بر زمین و فرش هم
        در صعود از دره ها تا عرش هم
         
        رد پایی هم گر از حوّا نبود
        روی دوشش بوده حتما در صعود !!
         
        گاه زخمند این دو گاهی مرهمند
        روزِ دعوا ، شب در آغوش همند
         
        هر چه را دوشیزه حوّا !! می خرد
        از بهایش رنگ آدم می پرد !
         
        نعره هایی هم که آدم می کشد
        هر چه هم غرّا و محکم می کشد
         
        گوش حوّا جان بدهکارش که نیست
        آدم و فریاد او یارش که نیست
         
        در گذشت قرن ها و سال ها
        با تلاش جمعی از خوشحال ها
         
        سالروزی شد به نام هر نفر
        روز حوّا مادر و ، آدم پدر
         
        هدیه ی مادر طلای ناب بود
        قسمت آدم فقط جوراب بود !!
         
        طنز ها گفتیم از حوّای خویش
        از گل خوش رنگ و خوش سیمای خویش
         
        زانکه از پهلوی آدم زاده شد
        مونس و همراه و همدم زاده شد
         
        آنکه با یک خنده ی شیرین خود
        کرده ما را عاشق دیرین خود
         
        آدمیم اما به حوّا بسته ایم
        گام اول ، او نباشد خسته ایم !
         
        بی وجودش ای خدا ما چیستیم ؟
        باشد او هستیم و بی او نیستیم
         
        هر چه حوری پر شود دور و برم
        می دهم ، حوّای خود را  می برم  !
         
        زن ذلیلی نیست ، در افکار من
        گرچه خود پیداست در اشعار من !!!
         
        نکته ای می گویم و ختم کلام
        عزّت ما زن ذلیلان مستدام !!!!
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7