گچ سفيد
يادش به خير، روزهاي پر اميد
آن تخته ي سياه كلاس و گچ سفيد
آن حرفهاي شاد ، در كلاس درس
خوش دبير كه بر تخته مي دويد
آن خنده ها ي ريز ز شيطوني علي
آن اشكهاي ريز كه بر گونه مي چكيد
شادي آن معلم خوش چهره كوشنيد
حرفهاي بانمك محسن و رشيد
يادش به خير صمد ما كه در حياط
بشكست شيشه و گفتا كسي نديد
آن نيم ريخته ديوار مدرسه
زآنجا يكي به بغل كوچه مي پريد
ديدم كه ناظم ما خط كشي بلند
بر دست او زد و رنگ از رخش پريد
يادش به خير، حسين كلاس ما
كز روي ميز به تخته سياه رسيد
گفتم كلاس و ياد زمستانم آمدي
آتش از آن بخاري نفتي كه مي جهيد
د ركوچه ي كناري مدرسه ايي چنين
يك روز خلوت ما را مدير ديد
گوشم گرفت و به مدرسه ام كشاند
گفتم ز بهر دفتر مشق آمدم خريد
يادش به خير منتظري در كلاس درس
كز پير دوره گرد، آلوچه مي خريد
يادم نمي رود كه رضا روزي از قضا
زد پشت آن معلم اخمو گچ سفيد
آن شوخ طبع ما حسني زنگ هندسه
از خنده ريسه رفت چو كيف دبير ديد
از خنده ريسه رفت كلاس آن زمان
وقتي كه درس به اصل حمار رسيد
رحمت بر آن معلم جغرافياي ما
كو زنگ آخر مدرسه را نديد