يکشنبه ۲ دی
کوتاه... شعری از م مومنی
از دفتر نیمه پنهان نوع شعر دوبیتی
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۵ فروردين ۱۳۹۴ ۱۷:۵۴ شماره ثبت ۳۶۱۰۸
بازدید : ۴۴۰ | نظرات : ۱۶
|
|
لحظه...
روی لبها لبخند،دیده آمیخته بود
لحظه شادی ها را به خود آویخته بود
ماشدن...
قفسی پیدا بود
نفسی پیدا شد
همه من ها رفتند
همه من ها ما شد
شب...
شب بود و چراغی بود برماه
آمد سخنی بگفت کوتاه
تا خواستمش دل را ببندم
رفت و مانده ام من چشم برراه
خدا...
چه شبهایی که تنها اشک چشمانم رها بود
چه شبهایی که غم با ناله هایم هم صدا بود
درآن شبها نبود یاری که باشد با دلم یکرنگ
انیس و مونس و غمخوارمن تنها خدا بود
انتظار...
جمعه های سرد و زخمی
همه جا رنگ انتظاردارد.
قلب خورشید نمی سوزد
گویی که اوهم خسته است
آخرکدام جمعه سبز
خبرازبهاردارد؟
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.