« چلیپا »
چهل کلاغ
بر فرازِ چهل صلیب
با چوب هایِ عود و عمود
از شَمالَه یِ انجیل چلیدند
و شبِ چهاردهم
در زایشِ زوزه و زن
آسمان تخم گذاشت
و گرگ مارها از شانه به شبانه
راهیِ کهکشان شدند
ناشرّانِ شرّ و شرم
برایِ بلعِ یسوعایِ ناصری
تخمِ ترس را کِشتند
و از آن زمان پس ، تا هنوز
مغزها
در پسِ جمجمه هایِ پوکشان
پوسیدنِ پیلاطس را
به تماشا پائیدند
و بزدلانِ ترسا
پیِ یهودایِ خیانت
تخمِ لق در دهانِ هم شکستند
این شعر سمبولیک با الهام از مرشدو مارگاریتاست که سالها پیش خواندم