گریه می کنم....
بزار اشکام بریزن به پای آتیش دلتنگیام
شاید بتونن یه ذره ازین آتیش رو خاموش کنن
اما.......نمی دونم چرا؟؟؟
چرا وقتی که از خاطره ها یاد می کنم شعله ورتر می شن
آره..............اونجاست که دیگه گریه توان خاموش کردنشو نداره
اما......اما.....اما نه............
یه چیزی انگار تو وجودمه که حسش بهم آرامش می ده
دفتر و خودکارمو برداشتم ومی خوام ...
چند خطی از تو بنویسم
آره تو.....
تویی که بهم بال پرواز کردن دادی ومنو از قفس تنهایی رها کردی
وااای هر روز که میگذره بیشتر عاشقت میشم
همه چیز به اون شب ختم میشه...........
اون شبی که حرفای تو واسم آواز زندگی رو سرود
هر روز که می گذره دیونه تر میشم....
از عشقت سر ریز میشم
وتشنه همیشه با تو بودن
واقعا نمی دونم.............
تو منو به کجا کشوندی عشقم...
که این احساسو از اعماق قلبم برای تو نوشتم
دیگه می خوام فقط از تو بگم.......
ازتو..............
وای چه هوای دل انگیزی!!!!!!!
یه نسیمی داره می وزه
وااااای.....این نسیم پره از عطر و بوی عاشقی
چه پروانه های قشنگی!!!!!
دارن دسته دسته میرن به یه سمتی
دارن کجا میرن؟؟؟
به دنبال اونا رفتم.....به تو رسیدم
آه اون نسیم خنک و مهربون از سوی قلب تو بود
نسیم خوش عشق رو فقط از قلب مهربون تو می تونم حس کنم