سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        اکرام مادر

        شعری از

        جمیله زینعلی

        از دفتر اکرام مادر نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۳ ۱۶:۵۳ شماره ثبت ۳۴۱۷۳
          بازدید : ۶۸۹   |    نظرات : ۲۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر جمیله زینعلی

         
         
        هر روز با فریاد و با خشم

        بر جان مادر چنگ بردم

        وقتی دل او را شکستم

        آرام بر جایم نشستم

        از چشم هایش سیل چون رود

        هر روز چون باران روان بود

        او غصه میخورد و یه لحظه

        بر من نمیکرد قهر و شکوه

        من چوب نادانی خود را

        میخوردم اما پشت پرده

        اشکان مادر عادتم شد

        مهر و محبت در دلم مرد

        از یاد من لبخند او رفت

        موهای او گردید چون برف

        خم شد تمام پیکر او

        شد مرگ من در باور او

        بر خواست ناگه روبه رویم

        فرزند من ای نازنینم

        آنقدر مکن پرخاش رویم

        بازی مکن با آبرویم

        بس کن دگر قلبم مرنجان

        ای بی خرد خالی ز وجدان

        با یک نگاه عاشقانه

        زد در دلش مهرم جوانه

        گفتا به من آرام جانم

        ای ریشه و ای استخوانم

        گویی فراموشت شده چون

        قلب و دلم را کرده ای خون

        ناز تو را صد بار کشیدم

        راز تو را از جان شنیدم

        من آبرویت را خریدم

        اما دل از مهرت بریدم

        دیگر برو از زندگانی

        خیری نبینی از جوانی

        آن شیر که از جانم چشیدی

        صد بار روی من پریدی

        نوشت مباد ای طفل غافل

        شاید شوی روزی تو عاقل

        دردت مباد اما محبت

        دور از تو گردد بی مروت

        آن زحمتی را که برایت

        از عمق جان و دل کشیدم

        بادا حرامت ای پسر جان

        قلبُ و دل و جانم ملرزان

        در خواب غفلت غرق گردی

        با قلب مادر بین چه کردی

        آن شیره ی جانم حرامت

        دیگر نمی گیرم سلامت

        آن ناله های روز و شب را

        یا رب جوابش را تو بنما

        آرام گشت و سخت لرزید

        فریاد خود را بی ثمر دید

        ناگه تنم لرزید از تب

        از درد مادر سوی یا رب

        حالا که من از خواب غفلت

        بیدار گشتم خواب بودم

        گویی تمام عمر خود را

        چون یک حباب در آب بودم

        از مهربانی دور بودم

        بینا ولیکن کور بودم

        اطراف من دریای آبی

        اما درون گور بودم

        من با محبت یک غریبه

        از کار خود مسرور بودم

        حالا که بیدارم پشیمان

        از کرده ام سر در گریبان



        باید گناهانم بشویم

        از خاک پاک چون گل برویم

        باید که آمرزش بخواهم

        تا پاک گردانم گناهم

        اما اگر مادر نبخشد

        قلبش به روی من شود سد

        نه با خدایم عهد کردم

        با این دل لبریز دردم

        بر پای مادر سر گذاردم

        گفتم فغان گردیده کارم



        بخشش کن و بگذر تو از من

        تا از گناهانم شود کم

        من هرچه کردم چوب خوردم

        روزی هزاران بار مردم

        با توبه سویت آمدم باز

        تا باز گویم با تو من راز

        وقتی دلت را میشکستم

        در قلب شیطان می نشستم

        حالا پشیمان و پریشان

        با چشم هایی زار و گریان

        در نزد تو خوار و ذلیلم

        بر تار زلفانت اسیرم

        مادر سرش رویم بگرداند

        آمد دوباره در دلم جان

        دستان پیرش بر سرم شد

        اعجاز خالق باورم شد

        خندید و اشکش شد روانه

        من باز گشتم سوی خانه

        بخشید مادر چون گناهم

        اقرار کردم اشتباهم

        گفتم به پایت بوسه دارم

        ای گل کنارت خوار و زارم

        هستم از این پس در کنارت

        حرمت نگه دارم برایت

        مادر، عزیزم مهر خانه

        ای مهربان ای ناز دانه

        یا رب تو هم از من گذر کن

        بر حال بیمارم نظر کن

        من سوی مادر باز گشتم

        پاک و زلال گردیده اشکم

        حالا که مادر باورم کرد

        رفت از دل و جانم همه درد

        مادر فدای آن نگاهت

        خواهم بمیرم من برایت

        قربان آن لطف و صفایت

        باشد بهشت در زیر پایت
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5