سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 23 آبان 1403
    12 جمادى الأولى 1446
      Wednesday 13 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۳ آبان

        تمام دنیایم پدر

        شعری از

        جمیله زینعلی

        از دفتر اکرام مادر نوع شعر قصیده

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۴ ۲۱:۱۹ شماره ثبت ۳۷۴۴۴
          بازدید : ۱۰۷۷   |    نظرات : ۸۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر جمیله زینعلی

        وقتی سر خاک پدر
        شب می نمودم من سحر
        دستی به روی شانه ام
        زد گفت برخیز ای پسر
        چشمم گشودم ناگهان
        آمد لبم ناگه به جان
        لرزید تمام جسم من
        رفت روحم از جانم و تن
        آری پدر را روبه رو
        دیدم پریده رنگ و رو
        غمگین نگاهی کردمرا
        آرام صدا زد با وفا
        کم زجه و شیون نما
        جان پدر ای با صفا
        من در عذابم ای پسر
        بنما به حال من نظر
        اینگونه بی تابی مکن
        بیمار خواهی شد تو چون
        بر خیز ای جان پدر
        شب را مکن اینجا سحر
        برخیز و سوی خانه شو
        با قبر من بیگانه شو
        با فاتحه شادم نما
        آنقدر مکن بر من جفا
        برخواستم ناگه ز خواب
        دیدم پدر شد یک سراب
        لرزید جسم و جان من
        پرآب شد چشمان من
        برخواستم کردم دعا
        گفتم پدر ببخش مرا
        چون بی قراری میکنم
        افغان و زاری میکنم
        اینجا کنار قبر تو
        شب زنده داری میکنم
        چون بی پدر من مانده ام
        روح تورا آزرده ام
        آرام جانم ای پدر
        روح و روان من پدر
        آنقدر بی تاب تو ام
        شب میکنم اینجا سحر
        بعد از غروب رفتنت
        بیناییم آزرده شد
        اشک دو چشمانم چو رود
        بر گونه ام روانه شد
        لب بسته گشتم چون لبم
        با خنده ها بیگانه شد
        رخساره ام زرد و غمین
        از شادمانی خسته شد
        من بی تو تنهایم پدر
        تمام دنیایم پدر
        دستان پر مهرت چرا
        بغل نمیگیرد مرا
        یادش بخیر آن روز ها
        بودی تو زنده پیش ما
        آغوش تو ماوای من
        لبخند تو دنیای من
        دستان تو چون سایه بان
        همچون خدا همراهمان
        حالا کجاست آن روز ها
        آن خنده ها و شور ها
        رفتی و تنها گشته ام
        مهمان غم ها گشته ام
        بعد تو چون بی مرحمم
        قبر تو گشته همدمم
        حالا که اینجا هستم و
        تو در عذابی این چنین
        من میروم تا که پدر
        آرام بخوابی در زمین
        این بار می آیم که تو
        راضی و خشنودم شوی
        قرآن بخوانم نزد تو
         تا از پسر راضی شوی
        دیگر بخواب ای جان من
        ای مهربان بابای من
        بخشش بخواهم من ز تو
        دور میشوم از قهر تو
        پدر بیا شبی درون خوابم
        بی تو همیشه در غم و عذابم
        قَدرَت ندانستم چرا پدرجان
        با رفتنت روحم شده پریشان
        حلال کن اگر محبتت را
        قدرش ندانستم تو رفتی اما
        بابا دل و جانم همه فدایت
        بهشت چو مادرم به زیر پایت
        از دوریت هزار بار مردم
        پدر تو را دست خدا سپردم

        این شعر را تقدیم می نمایم به روح پاک تمام پدران
         
        مهربان درگذشته. روحشان شاد ویادشان گرامی باد
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4