به گمانم سال پنجاه و هفت بود که بنده جلد اول و دوم " کلیدر" را خواندم ، این رمان شاهکار محمود دولت آبادی ست ، که به نظر بنده بهترین رمان ایرانی است .
تحت تاثیر این رمان چندین دلنوشته نوشتم . یکی از آن ها مربوط به قهرمان زن رمان " مارال " است که بعلت طولانی بودن ، با عرض پوزش در چهار نوبت پست می کنم . امید است که مقبول عزیزان باشد .
شب شکست -
سپیده بردمید -
نسیمِ صبح – پاک بود
و سبک بال !
پگاه -
گرگ و میش
آسمان تهی شد از ستاره
چشم گشود دشت –
صبح سررسيد -
" قره آت" -
شیهه ی مستانه -
نوزین !
سوارکو؟ دلاو چه شد؟
یال برافشان -
بی قرار-
تازش !
"مارال" بر زین -
می رفت -
چَمان - خَمان –
لوُلی وَش !
نگاه پیش پای -
برخاک -
برخَس -
" مارال" برخوانِ زين
مست بوی بوته زار !
پولک های کهنه-
کناره های چارقد -
برنجی - زرد
پَر می زد روی پیشانی-
روی چهره گِرد و گُر گرفته !
چشم های میشی-
دراحاطه وسّمه سیاه می درخشید -
خالِ سبز- میان دو ابرو!
سینه ها- فربه - برآمده-
دو کبوترِ بی تاب-
به هوای بیرون زدن-
ازچاکِ پیراهن !
پنهان - زیرِ بال های چارقد-
همآهنگ با شلیته بلند-
که می چرخید به دورِ ساق های پوشیده درجوراب-
باهرگام چون موجى برآب !