جمعه ۲ آذر
هیچکس نمیفهمید.. شعری از رضا محمد نژادعالی
از دفتر مثنوی نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۳ ۲۰:۱۸ شماره ثبت ۳۳۶۹۱
بازدید : ۱۱۶۶ | نظرات : ۲۴
|
دفاتر شعر رضا محمد نژادعالی
آخرین اشعار ناب رضا محمد نژادعالی
|
هیچکس نمیفهمید ، نمیپرسید
اخمی که از لبخند میترسید
زخمی که از دارو فراری بود
مردی که سر تا پا میلرزید
اشکی که از صد بغض حاصل شد
باید که از لبخند بدور باشد
عشقی که ذاتش از جنون ها بود
باید که دارو ها بزور باشد
من عاشقم از بس که بد دیدم
من راهیم از بس که سد دیدم
من خسته ام لرزش حدودم نیست
آغوش بودم دست رد دیدم
دیوانگی آغازی از راه بود
تا انتها رفتم که بگریزم
از عاشقی سهمم یه دریا شد
اشکی که از دیوانگی ریزم
از آینه ها هنوز میترسم
نیمه ی گم شده کنارم نیست
بیخود مکرر میشوم در خود
پاسخ این نگاه صدا هم نیست
سپاس
رضا محمد نژادعالی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.