يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر محمد رسول دژپور
آخرین اشعار ناب محمد رسول دژپور
|
من مرد سرمای زمستانم
بخـار گـرمِ هایِ فـنـجـانم
من یک درخت سبز بی میوه
من انتهای تلخ داستانم
فاجعه ای در اوج دی ماهم
من ذاتا از سیاهی آگاهم
همزاد این شب های طولانی
یخ های برکه های بی ماهم
عابر معبر های بی فانوس
سرخ واژه های خارج قاموس
همچون کلیساهای بی ناقوس
حریم بقعه های بی پابوس
زمان من دچار بی ظرفیست
دهان من دچار بی حرفیست
شاید که آدم برفی مغرور
آری رسول یک آدم برفیست
رسول همیشه بوی غم دارد
این برف ها رسول کم دارد
من یک تبلور تمام قدم
این هندسه اصول کم دارد
با اینکه آشفته و بد حالم
خجسته بیست و چندمین سالم
بیست سال جمله پشت هم چیدم
این غصه ها گند زد به افعالم
رسول دژپور دی ماه نود و سه
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.