سلام و درود بر عزیز برادر محتوای متنوع شعرت من و یاد مطلبی انداخت در قدیم مناطق کورد نشین شبانان به جای پول یه کاسه یا قابلمه داشتن و می رفتن در خانه ی مردم و آنها از آنچه داشتند یک ملاقه داخل قابلمه ی او می ریختند که به این غذا چێشتی مجێور یا غذای اجباری می گفتند در شعر شما که پر از تصویرهای تلخ و ناگزیر زندگیست — مثل لقمهی غم، قطار لهکننده، مالیات اجباری، و عشق زمینگیر — میتوان گفت: زندگی همان «چێشتی مجێور» است؛ یعنی ترکیبی از هرچه روزگار دارد و تو هیچ اختیاری در انتخابش نداری. هرکس چیزی ریخته توی قابلمهات: رنج، درد، عشق، اجبار... و تو ناچار به خوردنش هستی، بیآنکه بدانی تهش چه مزهای دارد.
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
ما اسیریم و اسارت هدف هستی ماست
پس چه بهتر که مرا عشق زمین گیر کند
آفرین .
شعر خوبی بود