جمعه ۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب کریمی(آرام)
|
اســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــید پاشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
حول پرگار زندگی انگار
روزها در امتداد یک آهنگ
مثل یک خط مرگ مغزی صاف
در سکوتی که سرد بود و بس بی رنگ
ناگهان آفتاب صورت یک زن
در غروب رذالتی گم شد
مثل یک عذاب تلخ طاعونی
که به دستور غیب نازل شد
آینه ،بغض نکن بخند آرام
من نگاهم، اسیر شکستن است اینبار
من تنم اسیر شهر بیدار است
شهر زشتی با ،هزارها زنگار
آینه،بغض نکن،بخند،بخند
گر چه بازتاب او ذرونت نیست
گرچه،صورتش غریبه با او ،است
گرچه زین پس ،غریبه باید زیست
حول پرگار زندگی انگار
نقطه پایان خط،فراموشی است
مثل لبخند ،خوب و زیبایی
که عجیب است و رو به خاموشی
آینه بغض نکن که مردم من
به افول پرنده می خندند
به سیاه کلاغ می بالند
دل به رویای مرده می بندند
(نریمان-کریمی 1393/8/8)
تقدیم به تمام قربانیان اسید پاشی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.