جمعه ۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب کریمی(آرام)
|
غفلت
جا ماندم از قطار صبح چشمانت
در ایستگاه دلتنگی،گریستم
خیره به قطاری که
فقط یک بار توقف دارد
در تمام عمر
(نریمان-کریمی 1393/2/27)
............................................................
غربت
به انتظار یک کوچ
به انتظار یک فصل تازه ام
به انتظار سرزمین مادری
که خورشیدش همیشه برایم خواهد تابید
من
تا ابد برای ثانیه هایی که بوی
تورا می دهند
صبر خواهم کرد
(برای س.ن 1393/6/26)
...............................................
عشق ممنوعه
مثل حوّای تبعیدی که اسارت زمین را بوسید
گاهی در خواب تو را می بینم،که از گذار خستگی ام رد میشوی
مثل یک سایه،که فرزند آفتاب بود
مثل یک اجبار سنتی،که تو را تا ابدخانه نشین عادت میکند
صبح امّا،حلقه طلایی روی میز خاطره ها می گوید
گاهی باید تمام بغضها را،کنار دوست داشتن دفن کنی
(نریمان-کریمی 1393/6/7)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.