يکشنبه ۴ آذر
شب شعری از میثاق بهنامی
از دفتر غمکده نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۴ آبان ۱۳۹۳ ۰۲:۵۵ شماره ثبت ۳۱۱۷۹
بازدید : ۵۵۱ | نظرات : ۲۲
|
آخرین اشعار ناب میثاق بهنامی
|
شب که مثل من بدبخت سیه رو شده است
کاسه ی صبر دلم چراغ جادو شده است
آسمان شکل من بی کس و کار است چرا
آسمان است ولی شکل مزارست چرا؟!
حالم امشب زچه رو زار و مزار است بگو
اشک انگار که باران بهارست بگو...
چه کنم با غم دیرینه و سوز جگرم
من شکایت به کجا و ز که باید ببرم
حال من دست خودم نیست خراب است خراب
زندگی نیست و تکرارِ عذاب است عذاااااب
به خدا میکشم آن کس که غرورم را کشت
دل حساس من (آن سنگ صبورم) را کشت
من گنه کار نبودم تو گناهم بودی...
تو مرا روز به روز از غم خود فرسودی
تو به من وعده ی پایان خزان را دادی
و خودت نقطه ی آغاز زمستان بودی !!!
همه ی ترس من این بود ز دستت بدهم
که بلغزم...نتوانم..وشکستت ندهم
همه ی ترس من این بود خطایی نکنم
و بهانه،ز سر ترس به دستت ندهم
چه غمی تلخ تر از سردی قلبت با من
چه غمی بیشتر از دوری قلبت تا من
چه غمی سخت تر از حس نبودت با من
چه غمی ..
سرد شدی...سرد...،
تو حتا با من ...
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.