این دل نوشته متعلق به زمانی است که رهبر عزیزمان به خاطر عمل جراحی در بیمارستان بستری بودند.
سلام ای آقای من ...
سلام ای شاخسارِ آبسالانِ اهل بیت، سلام ای ناردانِ نارکندِ اهل نعیم، سلام ای اشعرِ شارعِ اهل یقیق، سلام ای سالک مسلک اهل طریق، سلام ای آیینه آیینه گون اهل دل؛
سلام ای آقای من ...
خبرداری از حال زار من، از دل مواج و غوغا دار من، حال زارم، داند آن زندخوان گرفتارِ یدِ نخجیربان .حال زارم، داند آن دستاق محبوس در قید زمان، حال زارم ، تو دانی ای محصور حصار اهل بغی.
سلام ای آقای من ...
دانی آن قامت استاده همچون سرو تو، آن نوای کلام طرب افزای تو، آن قدمگاه گام های باقی ات، آن شکرخنده شرنگ نقش بسته بر لبت، ضامن آزادی(ماست) و تهریب بدخواهان ماست.
سلام ای آقای من ...
اینجا که ما هستیم هرکس ز دل، دل گویه ای دارد برایت، یکی نذر کرده اشک های محرم و صفرش را، آن دیگری فدا کرده جان شیرین نگاهش را، یکی دیدم سجاد گشته در خفا، هفت آرابش عقد کرده با تراب، یکی دیدم سائل شط برین، آن یکی ذکر گوی خالق ماه و زمین، عده ای دیدم به هر محرابگاه، دست یازیده به دامان اولین و آخرین، آفرین گوی آن جان آفرین، دیدم شماری عشاق حزین در پس کوچه باغ های دردچین، نوچه ایدیدم در حال قنوت، بود آفرینش شایق رویت چهره گل گون تو، جمعی از دستاربندان دیدم ای آیت ا...ِ من، ربقه بر ساحت واحد و والی زدند.
سلام ای آقای من ...
اینها که گفتم ای امام شاعی ام، ذره از دریا بگفتم، عفو کن قاصرم. همه این دریا که از بر برده ام، خواهان خوشی و صحت عالی اند.
سلام ای آقای من ...
شنیدی یا که نشنیدی صدای اندوه دل انجیده ام، شنیدی یا که نشنیدی صدای مددخواه دل بی حاصلم، شنیدی یا که نشنیدی صدای احتضار این دل خامد گمگشته ام.
سلام ای آقای من ...
دستم نمی گیری، در فسوقم علاجم نمی کنی، ز بی ره رهم را سوا رهی ام نمی کنی، می دانم خود کرده را تدبیر نیست لکن این بار فقط این بار علاجم نمی کنی.