سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        مسمط مخمس تضمینی از غزل حضرت سعدی علیه رحمه

        شعری از

        شریف شریفیان

        از دفتر لاله وحشی نوع شعر مسمط

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۳ ۱۵:۳۷ شماره ثبت ۳۰۸۰۸
          بازدید : ۷۶۰۷   |    نظرات : ۹۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        به نام خداوند آلاله ها
        مسمط مخمس تضمینی از غزل حضرت سعدی علیه رحمه

        اندر چمنت ای گل من خار نباشد
        جز وصل تو اندر سر من کار نباشد
        سر در قدمت گرچه بها دار نباشد
        "جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد
        یاری که تحمل نکند یار نباشد"
        تا یاد تو آمد ز دل ریش غمی رفت
        در وصف تو حیرانم اگرچه قلمی رفت
        اند پی مهر تو به طوفان بلمی رفت
        "گر بانگ بر آید که سری در قدمی رفت
        بسیار مگویید که بسیار نباشد"
        دنبال تو در گنبد دوار دّوّد روح
        افتاده به دریای غمت این دل مجروح
        از عشق تو بشکسته دلم توبه نصوح
        "آن بار که گردون نکشد یار سبک روح
        گر بر دل عشاق نهند بار نباشد"
        عالم همه انگشتر و تو نقش نگینی
        گشته است گلستان تو چون خُلد برینی
        با یاد تو کارم شده میخانه نشینی
        " تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
        تا شب نرود صبح پدیدار نباشد"
        دانی دل رنجور ز عشقت شده بی طاق
        رسوایی این دل ز غمت رفته به آفاق
        در مکتب تو آمده ام بر سر میثاق
        " آهنگ دراز شب رنجوری مشتاق
        با آن نتوان گفت که بیدار نباشد"
        خورده است رقم هستی ام از آنکه تو هستی
        مشکن دل ما را که دلی را نشکستی
        اکنون که در این دیده خونبار نشستی
        " از دیده من پرس که خواب شب مستی
        چون خواستن و خفتن بیمار نباشد"
        از یار جدا ماندن ما جبر زمان است
        شرحش چه دهم از سفر اشک عیان است
        لطفت بخرم گرچه بهایش سر و جان است
        "گر دست به شمشیر بری عشق همان است
        کانجا که ارادت بود انکار نباشد"
        گشته است دلم عاشق و شیدای تو ای ماه
        بردار تو افتاده ی خاکت ز سر راه
        داریم امیدی که گدای تو شود شاه
        " از من مشنو دوستی گل مگر آنگاه
        کم پای برهنه خبر از خار نباشد"
        افتاده ی عشقیم به دشت برهوتی
        ما جوی خروشیم و تو دریای سکوتی
        ماییم و غم و رنج و دعایی و قنوتی
        "مرغان قفس را المی باشد و سوتی
        کان مرغ نداند که گرفتار نباشد"
        تا بوسه بگیرم ز لب لعل شکر خن
        اسرار تو را از دهن غنچه مزیدن
        پاکیزه عشقیم چو باران فروتن
        "دل آینه صورت غیب است ولیکن
        شرط است که بر آینه زنگار نباشد"
        از دست جفایت دل زارم نگران شد
        باز آتش هجران دلم در فوران شد
        هر نقطه ز گفتار خوشت پند جهان شد
        "سعدی حیوان را که سر از خواب گران شد
        در بند نسیم خوش اسحار نباشد"
        ما رنج کشیدیم و رسیدیم به تصدیق
        در روز ازل مهر تو در خون شده تزریق
        ای دوست بر این عشق "شریفم " بده توفیق
        " آن را که بصارت نبود یوسف صدیق
        جایی بفروشد که خریدار نباشد"
        سروده شده در آبان ماه سال 1380
        ۱۹
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0