جمعه ۲ آذر
شبی با یک درویش شعری از حامد زرین قلمی
از دفتر خیال نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۱۳:۳۰ شماره ثبت ۳۰۰۲
بازدید : ۱۱۱۱ | نظرات : ۲۳
|
آخرین اشعار ناب حامد زرین قلمی
|
دیشب در جوارسید درویشی بودم که بسیار مرید از مردم محلی دربند داشت .
چند شعر از شما دوستان برایش خواندم . و سایت را با لپ تاب نشانش دادم . گفت
محفلتان عجب درویشیت . از او سوال کردم که
زندگی ات چگونه است ؟ جوابی که داد را به
نظم کشیدم ..
یار اگر بار دگر وقت و مجالی بدهد
از سخا و کرمش ترفه ریالی بدهد
صبح تا شام به گِرد در او می چرخم
مگر از روی چو مه نقطه ی خالی بدهد
کی امید است که جان را نگدازد اینبار
کی شود شمع به پروانه مجالی بدهد ؟
یا که از چشم خمارش به خماری نظری
یا که از آن خَم ابروش هلالی بدهد
نازِ ما را نخریدَ ست که من می دانم
هرکه را ناز خریدَ ست جمالی بدهد
پَر من گرچه شکستَست ولی امید است
که دگر باره خدایم پروبالی بدهد
رو نهان داشت زما در شب مهتاب ایکاش
از خیال رخ چون ماه خیالی بدهد
حامدا قافیه خوانیت عجب درویشیست
قافیه خوانیِ درویش چه حالی بدهد
حامد زرین قلمی
18/ 2/90
تهران . دربند
|
|