سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        در باز می شود

        شعری از

        حسین راستگو

        از دفتر سرنوشته ها نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۳ ۲۰:۱۶ شماره ثبت ۳۰۰۰۵
          بازدید : ۵۶۳   |    نظرات : ۱۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        در باز شد
        آسانسور رسید
        ماشین رسید
        لباس تنم نیست
        در باز شد
        کنسرو ماهی
        دندان هایم کجاست
        در باز شد
        هجوم بردند داخل
        برگه های امتحان را دادند
        مدادم کو
        دستم کو
        مغزم کو
        در باز شد
        نشستم
        در باز شد
        گریه کردم
        ای کاش در باز نمی شد
        تا مقصر باشد
        ای کاش مشکل همین بود که همه می گویند:
        "درها بسته است !"
        در باز شد
        ترسیدم
        از خواب پریدم
        دوباره در باز شد
        دوباره ترسیدم
        دوباره از خواب پریدم
        باز هم در باز شد
        باز هم ترسیدم
        باز هم از خواب پریدم
        ...

        در باز شد
        زیر پایم
        سقوووط می کنم
        دستاویزی نیست
        زنگ را می زنم
        در باز می شود
        داخل نمی روم
        اصلا در ها برای وارد شدن نیستند
        برای این هستند که بزنیمشان
        حتی اگر باز باشند
        و مثل طلبکار ها پشتشان بایستیم
        تا کسی بیاید

        در باز می شود
        نگاهم می کنی
        نگاهت می کنم
        حرکت نمی کنی
        حرکت نمی کنم
        اصلا در ها برای وارد شدن نیستند
        برای این هستند که بزنیمشان
        و مثل طلبکار ها بایستیم
        تا کسی بیاید
        در باز می شود
        خودم را پرتاب میکنم
        در باز می شود
        خودت را پرتاب می کنی
        در یک لحظه
        دردم می گیرد
        وقتی از میانم عبور می کنی و از میان تو عبور می کنم
        درونم را می بینی
        درونت را می بینم
        درِ قلبم باز می شود
        درِ قلبت باز می شود

        در باز می شود
        تا مرز تو نزدیک می شوم
        لبم را به لبت نزدیک میکنم
        مواظبیم که درد نیاید
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        8