امروز و همین الان ، عده ای از مردم اصفهان با لباس مشگی در یک حرکت نمادین ، در بستر کویری زاینده رود دارند راه می روند !
بنگر چه می گذرد به حال و هوای زنده رود
ریگِ روان جاری ست به جانِ زنده رود !
نمانده دگر طراوت و شادابی و زندگی
بر ساحل و کنارِ شن زارِ زیبای زنده رود !
تاریخ سپاهان نداشته است تا این زمان بیاد
روزی که نباشد قطره ای ، به رگ های زنده رود!
ابر سیاه ، بگو ! چه کس جفا کرد بر سرشک تو !
دلی چو سنگ داری و نباری به زنده رود
این جا ، که مهد هنرها و ذوق ها بوده از قدیم
افسوس ! نیست نغمه ای به شب های دلربای زنده رود !
به جای عنبر و بادِ مشُگ بیز و هوای خوشش
خورشید هم ، هُرم داغ ریزدبه سرو پای زنده رود !
کجا به شد آن روزها ، که با عبور آب ، به زیرِ " پل "
می ریخت شور و مستی و عشق ، در نی و نای زنده رود !
چه زود گذشت آن شرمگین نسیم شبِ شهر عشق ؟
وقتی که دست می کشید ، به موج موهای زنده رود !
یادت هست ؟ آن بیشه و نغمه ی بلبل شوریده حال ؟
یادش به خیر چه شوری می داد به نوای زنده رود ؟ *
هر صبح ، صدای مؤذن بود از گلدسته های نور
که نفس های نسیم می دمید به ندای زنده رود
تا کی توان نشست در این سوگ ، بس غریب و دَم نزد !
ریزید ز خون پاک ، بر عطشِ لب های زنده رود ...
* زنده یاد استاد آواز ، تاج اصفهانی