سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        صلصال سنگین تن

        شعری از

        عباسعلی حسینی (آتش)

        از دفتر از حریم نی نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۳ ۱۷:۲۳ شماره ثبت ۲۹۴۵۲
          بازدید : ۵۶۱   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر عباسعلی حسینی (آتش)

        صلصال سنگین تن 
        یادگارم از روزگارانی چنان غبار آلود 
        کو به لوح تلخ تاریخ است! آه و دود
        کهسار دامنی به غرجه مهر اندود 
        خو گرفته تنگ تار و پود
        -
        فروغ مهرگان 
        مهتران شمامه 
        خاک پیکرم فرسود
        صبحگاهان که نقش خیالم بر آسمان کبود
        -
        شکسته راز گویم ای شمامه 
        بر تنم به تنگ آمده این جامه
        میراث نیاکانی است این اورنگ 
        داغ مشکین رنگ 
        سرخ از لاله های جنگ
        سبز قبای اقدس نیرنگ
        هلا بلند آوازه کباده فرهنگ
        سپهر باستان و آیین دوشینه 
        دلی پر آمده از حکایت دیرینه
        ای دامن بابا، پیرانه 
        برتنم سخت زیبیده است 
        شوکت سکوت ویرانه 
        -
        نانوشته تاریخ، نقل می کنم از سینه 
        به رسم مردم آب و آدینه
        حقیقتیاست 
        شکسته ردای شمامه 
        -
        غزل سرای این نامه 
        سیه جامه تن آرای کاشانه 
        خبر ببر !
        ز جور زمان به تنگ آمده شمامه 
        -
        فسون از زمانه فسون 
        هلا کهن چرخ زبون
        بد اندیش شب تار چه انگیخته ؟
        خرد خفتگان، چشم به تن دوخته 
        زمین و زمان تو گویی به هم ریخته
        -
        چه گویم ای مهتران شمامه
        دیدگان تاریخ مشکین رنگ 
        تندیش ظلمت روزان بی آهنگ 
        سربه سر بسته سر با اندیشه های تنگ 
        من پاسبان شب های تاریکم 
        دیده بودم شوخی کودکان بی شرم
        لیک بسته بود دست و پایم سخت بر سنگ
        لاجرم!
        سر به زیر انداختم تا نبینم جنگ
        -
        بسپارمش این جبه ساده چند رنگ
        بساز با روزگار کج مدار بی آیین قرن 
        خداحافظ ای شمامه 
        من صلصال سنگین تن

        زمستان ۸۳- تهران
        صلصال و شمامه : نام بزرگترین بت های بودا می باشند که پیکره آنها در قلب کوه های بابا در بامیان تراشیده شده بودند و توسط رژیم طالبان تخریب گردیدند 
        غرجه یا غرجستان: نام قدیمی مناطق مرکزی افغانستان امروزه معروف به هزارجات است
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5