سلام
اولين شعرم به اين سبك حتما وحتما نقد شمادوستان به خصوص اساتيد گرام را خواستارم.
آسمان تيره وتار
افتاب را چه شد...!؟
نكند باز كسوفي ديگر
افتاب را چه شد...!؟
كَم اكي ان سوتر
در غم حادثه ها
دور ازاين چشم زمان
واله و ناله كنان
عاشقي مي گريد...
افتاب را چه شد...!؟
نكند باز به ژرفاي حضوري از غم
مادري با پروبالي خسته
همچنان بر سرعهدي كه بست،پابسته
كودكان دوروبر مرقدي از خاك
به خيالي كه پدر در دل سنگ بنشسته
همگي عطر حضوره گل ياسي گيرند
كه دلش بشكسته
مادري مي گريد...
افتاب را چه شد...!؟
ياكه در همهمه ي داروندار
طفلكي چشم به دستان تهي وار پدر
در همين نزديكي،ان طرف،ان سوتر
كودكي مي گريد...
پدري مي گريد...
افتاب را چه شد...!؟
يا كه در حسرت ديدار بهار
گل اميد به يغما رفته
و درآن كنج قفس
بلبلي كزته دل كرده هوس
بال برهم زند و تازه نفس...
در دل اسماني آبي
دوراز اين همهمه هاي واهي
بال بگشايدو بر باد صبا اين گويد
با خودت اين تنه من بر،به هرجا خواهي
بلبلي مي گريد...
افتاب را چه شد...!؟
هر کسی نقدی اشاره کند منتی بر من نهاده است.