رنگ تیره گوشه ای نشست ، یک نفر به پای خود گریست
غم چکید روی بسترش ، بی تو او برای خود گریست
پرغبار مثل آینه ، با طلوع زخم هـــــــــــای ماه
قطره قطره آب شد دلش ، پشت ردپای خود گریست
مانده بود در عزای خود ، بی تو محو شد درون مه
پشت پلک های خاطره ، سخت در عزای خود گریست
بی تو او نبود ، اشک بود ، بغض بود و زخم های تر
بغض در مسیر غم شکست، غم در انتهای خود گریست
رد شد از عبور کوچه ای ، باز سایه ای شبیه او
یک نفر شبیه سایه ای ، بی تو پا به پای خود گریست