یک نفر اینجا تلــنگر بر دل ما میزند
این تلـنگر ها به ناز خویش زیبا میزند
.
تا که دستی میبرد بر بافه یلدائی اش
بر قرار قلب شاعر پـیشه ام پا میزند
.
ماجراهائی که درفصل بهاران داشتیم
آمده در گوش پائـیزم چه شیوا میزند
.
چون نسیم آواره هر پیچ وتابش میشوم
تا خم گیـسوی مواجش چلیـپا میزند
.
در فراز سبز سرو قامت رعنائی اش
آتشی در ساقه ای افتاده ازپا میزند
.
ای خوشا یوسف ترین زندانی پیراهنش
طعـنه ها تا بر تمنای زلیـخا میزند
.
درکلاس شعرهایش فرصت تفسیرنیست
پلک بر هم میزند هر لحظه بر پا میزند
.
اینچنین شهدی که برشور کلامم میزنند
تهمتش را بانــوان بردند و آقا میزند
.
کیست این فانوس دار ورطه ی رسوائیم
اینکه چشمش ناخدایش دل به دریا میزند
.
عاقبت پایان این هنگانه امـضا می شود
برگ برگ شعر های خسته ام تا می زند
.
یک نفر ایکاش اینجا نقطه چین را پُر کند
کیست این . . . که امشب نـور بالا میزند
====
دلجووو
تقدیم به تک تک شما بزرگمهران کوچه باغ علم وادب و عرفان ،ناب اندیش