رها از خاک وقتی
به زیر بارش باران یک عشق
دو پیچک دستها را
به هم پیچیده تا اوج سماع رفتند...
پ.ن1:
باز غوغای بهار است وپر از شور وشرم
می روم مست شوم تا دل صحرا بپرم
در سماع گل وپیچک متحییر شوم و
سهم عاشق شدنم را زطبیعت ببرم
توتمنای منی،غرق نیاز است دلم
باز با مهر بخوانم که همین دورو برم
هرکجا میخک سرخی است تو در یاد منی
چشم شیداست که هر لحظه ترا می نگرم
عشق مفهوم قشنگیست که یادم دادی
می نشانم به دل شعر،همین شد هنرم...
پ .ن2: سماع:رقص عارفانه
پ.ن 3: بهار قرآن مبارک