سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403
    24 شوال 1445
      Thursday 2 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت

        عقل و دل

        شعری از

        احمد رضا شیخ

        از دفتر سیب نقره ای 2 نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۱۹ شماره ثبت ۲۷۲۴۷
          بازدید : ۵۹۳   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        عاشقی در ره ز باغی می گذشت
        سر تکان میداد و میزد پشت دست
        گریه اش از دست خود بود و دلش
        نی ز دست یار و دلدار گلش
        پیر مردی نیک سیرت مو سپید
        گریه زار جوانک را شنید
        رفت و گفتش ای جوان از بهر چیست
        این فغان و ناله هایت بهر کیست
        گفت عاشق: خام بودم پیش ازین
        هی گنه میکردم اندر راه دین
        هر کجا عقلم مرا گمراه کرد
        این دلم منجی شد و در راه کرد
        تا که گشتم من ز رفتارم خجل
        عقل خود را عزل و دادم دست دل
        عقل خود را بردم اندر مدرسه
        بهرحل و ضرب و جمع و هندسه
        عاقبت سر زد از این دل اشتباه
        روزگارم را سیه کرد و تباه
        چون خطایی از دلم سر زد ز دست
        تار و پودم را ز یکدیگرگسست
        شد دل من عاشق یک لاله رو
        لیک اندر دل به غایت زشت خو
        روزگارم خوب و خرم میگذشت
        تا شدم آواره صحرا و دشت
        گفتش آن فرزانه گر دلداده ای
        عاشقی اینسان چنین افتاده ای؟
        مر تو را گر داده ایزد عقل و دل
        تا که سر بر آوریم از آب و گل
        قبل تو بودند جمعی غرق آه
        گر تو مجنون گشته ای با یک نگاه
        جز هوس اندر جهان چیزی نبود
        اولی را گر که او دلداده بود
        شهد خود را گل نه بر هرخار و خس
        داده بر زنبور و نی بر هر مگس
        هر کسی خود را کند خار و خفیف
        میشود در چشم دلدارش سخیف
        چونکه ازبلبل چنین گل خوار شد
        در نهایت هم نشین اش خار شد
        هرشب آن گل جامه ازتن چون درید
        یک نظر زان یار و دلدارش ندید
        میدهد بر هرکه زین ره برده رنج
        گر بدیدی خفته ماری روی گنج
        در ره عشق از کسی یاری مخواه
        همتت افزون کن و خواری مخواه *
        کار نیکو کردن از پرکردن است*
        قطره را اندر صدف در کردن است
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0