شنبه ۳ آذر
|
دفاتر شعر مرتضی دیانت دار (خاموش، خموش)
آخرین اشعار ناب مرتضی دیانت دار (خاموش، خموش)
|
دیشب هوس بازی حکمم بسر افتاد
این بازی ما از سر شب تا سحر اقتاد
پنجادو ورق بود و من یار عزیزم
ما را دو حریف بُبُر و هم قَدر افتاد
گفتند که حاکم تو شدی حکم بفرما
چون قرعه کشیدیم و به تو این نظر افتاد
گفتم که ندید، حکم کنم دل که ازیرا
دل در بر ما بود که ما را ظفر افتاد
من خشت نگویم که نخواهم زر و هم مال
از دیده ما بعد دل آن مال و زر افتاد
من خاج نگویم که بود زهد و ریا خاج
دل در بر ما شد که ز ما زهد ور افتاد
هم نیستم از اهل سیاست که کنم پیک
زیرا که پس از دل ز من آن کر و فر افتاد
القصه ورقها بکشیدند و به من هم
از بخت بلندم همگی خال سر افتاد
دل را بزدم من به زمین رو به حریفان
حکم لازمی از اول بازی ثمر افتاد
سیزده ورق دل همگی با من و یارم
دل روی دل افتاد و حریفان سپر افتاد
گفتم که اگر بُر زد ی اول تو ورق را
شاید به شما یک دو دلی هم مگر افتاد
هر کس که سر و کار وی افتاد به این دل
آرام دل و دلبری او را به بر افتاد
کوتاه سخن بُر بزن اندیشه خود را
باشد که به تو از طرف دل نظر افتاد
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.