سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 9 فروردين 1403
    19 رمضان 1445
    • ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Thursday 28 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۹ فروردين

      حکایت آنکه سه پسر داشت

      شعری از

      مرتضی دیانت دار (خاموش، خموش)

      از دفتر شعرناب نوع شعر مثنوی

      ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴ ۲۱:۴۰ شماره ثبت ۴۴۴۹۰
        بازدید : ۵۵۴   |    نظرات : ۱۴

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر مرتضی دیانت دار (خاموش، خموش)
      آخرین اشعار ناب مرتضی دیانت دار (خاموش، خموش)

      حکایت آنکه سه پسر داشت یکی راستگو و دیگری دروغگو و یکی منافق و تاویلی که در آن رفته است

      پیرمردی بود او را سه پسر
      هر یکی گرز و جوان سینه سپر
      حاصل عمرش سه فرزند ذکور
      هم اجاقش از مونث بود کور
      یک نفر پرسید زآن مرد کهن
      یک سوال از پیر زال ممتحن
      که ترا چون حاصل آمد سه پسر
      از کدامین دلخوشی یا جان بسر
      گفت زان سه اولی صادق بود
      بعد من بر جای من لایق بود
      هر چه می گوید همه صدق صفاست
      مرد حق و مرد یزدان با خداست
      هر که با او حشر و نشری داشتست
      تخم ایمان را از او برداشتست
      من از او راضی خدا راضی از او
      چونکه حق پویست و حق جو راستگو
      روز و شب گویم نگهدارش خدا
      از جمیع جمله آفات و بلا
      دومی دائم پر از کذب و دروغ
      زندگی او ندارد یک فروغ
      در فریب و در دغلکاری قوی
      زین نمط مردم از او گول و غوی
      می شناسندش همه بر دوز و گول
      پس حذر آمد ورا اندر اصول
      هر که آمد پیش او می داندش
      که دروغ است و دغل این خواجه وش
      من دعا می گویم اینگونه ورا
      که خدایا راه اصلاحش نما
      فکر و ذکر من بود در لااقل
      که خدایا وارهان او از دغل
      الامان از سومی یارب امان
      جملۀ مردم ز شرش در فغان
      با نفاق و با دورنگی و ریا
      مردمان را می کند هردم سیا
      صبح اظهار ندامت می کند
      خویشتن را هم ملامت می کند
      تا سر ظهر او دوباره در فریب
      می شتابد مردمان را بس عجیب
      نه دروغ وی بفهمی ای عمو
      نه صداقت را از او در گفتگو
      مردمان را با نفاق و تفرقه
      روز و شب دائم کند او بدرقه
      در حق وی من همه نفرین کنم
      کی دعاهای خوش و شیرین کنم
      لعنت حق در پی و دنبال وی
      زندگی وی شود اینگونه طی
      ای خدا مرگش دهد تا مردمان
      هم ز شر او رهندی الامان
      تو همان پیری که دارد سه پسر
      در درون تو گذارندی اثر
      در تو سه نفس است پنهان ای عمو
      سه برادر در درونت تو به تو   
      اولی آن مطمئنه نفس توست
      صادق و یکرنگ و نیکو و درست
      باعث آرامش جان تو اوست
      جان تو از او بس آرام و نکوست
      می برد جان ترا تا کوی یار
      راضی و خشنود و خوش تا آن دیار
      این بگیر و آن دو را بگذار و رو
      تا شوی داخل به جنت زین گرو(*1)
      دومین نفست همان اماره است
      ظاهر است و کار او را چاره است
      او ترا دعوت کند بر کار بد
      دعوتش را می کنی انکار و رد
      می توانی از کنارش بگذری
      با تلاش و هم جهاد اکبری
      همچو یوسف خوش بگویی ای خدا
      رحم بنما جان ما را کن رها
      هم خدا بر تو عنایت می کند
      در دمی از شر رهایت می کند(*2)
      سومین نفس تو لوامه بود
      سرکش و خودرای و خودکامه بود
      آنقدر بالا و پایینت کند
      تا ابد آرامشت را می برد
      سرزنشها می کند جان ترا
      تا به روز حشر و هم یوم جزا
      لایه لایه تو به تو نفسی چنین
      من ندیدم تا به حشر و یوم دین
      هر چه کاری می کنی در عاقبت
      با ملامت می برد آرامشت(*3)
      ای خدا لعنت کند این نفس را
      شر او کوته کند از جان ما
      این حکایت بود زعمی هم ز من
      گر قصور آمد ببخش ای خوش سخن
      گر تو تاویلی دگر داری از این
      نکته ها بر گو از آن ای خوش جبین
      تا سرا پا گوش گردم ای عزیز
      تا سه نفسم را دهم از هم تمیز
      ور نه اینجا این حکایت شد تمام
      هر چه گفتم آن بود خوش والسلام
      *1-يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿٢٧﴾ ارْ‌جِعِي إِلَىٰ رَ‌بِّكِ رَ‌اضِيَةً مَّرْ‌ضِيَّةً ﴿٢٨﴾ فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ﴿٢٩﴾ وَادْخُلِي جَنَّتِي ﴿٣٠﴾سورة الفجر
      هان ای نفس مطمئنه‌ (۲۷) به سوی پروردگارت که تو از او خشنودی و او از تو خشنود است، باز گرد (۲۸) و در زمره بندگان من درآی‌ (۲۹) و به بهشت من وارد شو (۳۰)
      *2-وَمَا أُبَرِّ‌ئُ نَفْسِي ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَ‌ةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَ‌حِمَ رَ‌بِّي ۚ إِنَّ رَ‌بِّي غَفُورٌ‌ رَّ‌حِيمٌ ﴿٥٣﴾ سورة يوسف
      و من (خودستایی نکرده و) نفس خویش را از عیب و تقصیر مبرّا نمی‌دانم، زیرا نفس امّاره انسان را به کارهای زشت و ناروا سخت وا می‌دارد جز آنکه خدای من رحم کند، که خدای من بسیار آمرزنده و مهربان است. (۵۳)
      *3-وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ﴿٢﴾سورة القيامة
      و سوگند به نفس ملامت‌گر   
      ۴
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۸:۰۴
      درود بزرگوار
      سروده بسیار زیبا و حکیمانه
      آموزنده خندانک خندانک خندانک
      محمد علی سلیمانی مقدم
      شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۰۰
      درود دوست بزرگوارم
      کل مطلب زیبا بود، فقط احساس می کنم که در مورد « نفس لوامه» که تقریبا به وجدان بیدار و «ملامتگر» انسانها تعبیر شده، بایستی عنایت بیشتری بفرمایید.
      **************************
      لا اقسم بیوم القیامه × و لا اقسم بالنفس اللوامه × ا یحسب الانسان الن نجمع عظامه × بلی قادرین علی ان نسوی بنانه × بل یرید الانسان لیفجر امامه × یسئل ایان یوم القیامه; (1)

      سوگند به روز قیامت، سوگند به نفس ملامت گر، آیا انسان گمان می کند که استخوان هایش را گرد نخواهیم آورد؟ آری قادریم انگشتانش را موزون و مرتب کنیم، بلکه آدمی می خواهد در گناه مداومت داشته باشد، روز قیامت کی خواهد بود؟» انسان به گونه ای آفریده شده که دارای نفس های مختلفی است: اماره، لوامه و مطمئنه. نفس اماره، آدمی را به سوی بدی ها و زشتی ها فرامی خواند. اماره یعنی بسیار امر کننده به بدی. نفس لوامه، همان نفس مومن است که همواره او را در دنیا به خاطر گناهانش وسرپیچی از اطاعتش ملامت می کند و در روز قیامت سودش می رساند.

      بعضی گفته اند: نفس لوامه، جان آدمی است، چه انسان مومن صالح وچه انسان کافر فاجر. برای این که هر دوی این جان ها آدمی را درقیامت ملامت می کنند. نفس کافر، کافر را ملامت می کند به خاطر کفرو فجورش. و نفس مومن، مومن را ملامت می کند به خاطر کمی اطاعتش و این که درصدد برنیامده خیر بیش تری کسب کند. بعضی گفته اند:

      نفس لوامه، تنها نفس کافر است که در قیامت او را به خاطر کفرو معصیتی که در دنیا مرتکب شده ملامت می کند.

      وجدان، همان نفس لوامه ای است که انسان را بعد از ارتکاب گناه سرزنش کرده و روح او را آزار می دهد و از کرده خود پشیمان می کند. سرزنش وجدان در انسان ها متفاوت است، در بعضی شدید و دربعضی ضعیف است. گاهی افرادی برای نجات از عذاب وجدان دست به خودکشی زده اند. بازتاب نفس لوامه در وجود انسان ها بسیار وسیع و گسترده بوده از هر نظر قابل دقت و بررسی است.
      *******************
      پوزش بنده رو بپذیرید
      آرمین اسدزاد (الف)
      شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۰۸
      روایت جدیدی بود از سه نفس...
      مرحبا خندانک
      وحید کاظمی
      شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۱:۳۹
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      درود بر شما
      محمدعلی جعفریان(عاشق)
      شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۹:۳۸
      هر یکی گرز و جوان سینه سپر
      جز این مصرع ویکی دو مصرع دیگرکه ضعیف تر از بقیه بودند
      :

      عالی بود

      عالی

      آفرین

      و زیبا

      خندانک خندانک خندانک خندانک

      خندانک خندانک خندانک خندانک

      خندانک خندانک خندانک خندانک

      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      مرتضی دیانت دار (خاموش، خموش)
      شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۴ ۲۱:۰۸
      با سلام و درود خدمت جناب سلیمانی مقدم و دیگر دوستان

      بسیار ممنون وسپاسگزارم از وقتی که برای تراوشات ناقص مغزی حقیر گذاشتید.

      در جای جای قرآن از واژۀ ملامت به سه صورت استفاده شده، یکی ملامت کردن خود،دوم ملامت کردن دیگری،سوم ملامت شدن توسط دیگران.
      به زعم حقیر (که البته نه جایی خوانده و نه از کسی شنیده ام)در این آیه خداوند \"اصل ملامت\" را قسم میخورد:
      «لَاأُقْسِمُ بِیَومِ القِیامَةِ وَ لَاأُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَة»
      که این بحث در این مقال و این مجال نمیکنجد.

      در مورد \"ملامت کردن خود\" تا آنجایی که بنده میدانم یکجا بیشتر امر نشده و آن هم از جانب شیطان!
      بله تعجب میکنید از جانب شیطان:
      \"روز قیامت، گناه‌کاران، شیطان را عامل گمراهی خود دانسته و او را ملامت می‌کنند. ولی شیطان به آنان می‌گوید: «فَلا تَلُومُونی‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَکُم»؛ بجای این‌که مرا ملامت کنید، خودتان را ملامت کنید؛ زیرا مقصر اصلی خود شما هستید که دعوت پیامبران را رها کرده و از من پیروی کردید\"
      این در حالی است که خود شیطان به عزت جبروتی خداوند قسم یاد کرده که انسان را گمراه خواهد کرد:
      \"قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ\"
      [شيطان] گفت پس به عزت تو سوگند كه همگى را جداً از راه به در مىیبرم.
      وسپس گفت:
      \"إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ\"
      مگر آن بندگان پاكدل تو را.
      دقت کنید نگفت مگر آنهایی که خود را ملامت میکنند!
      و باز گفته\"مُخْلَصِينَ\"
      نه \"مُخْلِصِينَ\"
      که باز این هم جای بحث خود را دارد.
      پس اینکه انسان گناهی را یکبار مرتکب شود و بارها خود را سرزنش کند، این سرزنش کردن های مکرر روح و روان انسان را مکدر میکند و چه بسا به یکباره منکر همه چیز میشود و یا از آنطرف تا مرز خودکشی پیش می رود.
      پس این یکی به میخ زدنها و یکی به نعل، همه توسط ملامت مدام و ویرانگر است که در اینجا فرزند سوم را ماند و انسان را در بلاتکلیفی قرار میدهد.
      تا اینجا امیدوارم توانسته باشم که منظورم را برسانم.

      ولی اینکه پس در مقابل گناه انسان چه عکس العملی داشته باشد؟!
      بله عرض میکنم؛
      خداوند فطرت پاک انسانی را آگاه به خیر و شر نموده است اینجاست که پس از هر گناهی انسان متوجۀ خطایش میشود و اگر در مرز ملامت گیر کند همان میشود که گفته شد.
      باز میگوییم پس چه باید کرد؟!
      در اینجا شاهدی از قرآن می آورم:

      وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ

      و داخل شهر شد بی آنكه مردمش متوجه باشند پس دو مرد را با هم در زد و خورد يافت‏يكى از پيروان او و ديگرى از دشمنانش [بود] آن كس كه از پيروانش بود بر ضد كسى كه دشمن وى بود از او يارى خواست پس موسى مشتى بدو زد و او را كشت گفت اين كار شيطان است چرا كه او دشمنى گمراه‏كننده [و] آشكار است.

      قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
      گفت پروردگارا من بر خويشتن ستم كردم مرا ببخش پس خدا از او درگذشت كه وى آمرزنده مهربان است .

      در اینجا کمی دقت نمایید با اینکه حضرت موسی فرمود این عمل شیطان است(قتل!)؛
      اما مشغول ملامت کردن خود نمیشود بلکه می فرماید:
      \"قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي\"
      یعنی اینکه سریعاً به زشتی عمل خود پی میبرد و با اینکه شیطان را متهم مینماید، باز میفرماید که در این عمل من به خودم ظلم نمودم یعنی منشاء هر شری شیطان است و اولین اثر آن شر، ظلم در حق خود کنندۀ شر میباشد!
      اما در اینجا چون حضرت موسی از \"مُخْلَصِينَ\" بود و اولین شرط مُخْلَصِ \"آگاهی\" است بلافاصله میفرماید:
      \"... فَاغْفِرْ لِي...\"

      همین!!!

      فقط همین؛
      هیچگاه هم مشغول ملامت خود نشد.

      و خداوند هم:
      فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.
      مخلص کلام اینکه:

      \"شرط اول رهایی از گناه \"آگاهی\" و \"آگاهی\" و \"آگاهی\" است و سپس استغفار.

      اگر نه چنین است، سراپا گوشم.
      از اطالۀ کلام پوزش میطلبم.
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      رحمان لونی
      سه شنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۱ ۱۳:۴۹
      هزاران درود استاد دیانت دار

      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0