دوشنبه ۳ دی
بی نام شعری از جهانگیر داودی
از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۱۴:۴۹ شماره ثبت ۲۶۴۱۹
بازدید : ۱۰۴۹ | نظرات : ۱۵
|
آخرین اشعار ناب جهانگیر داودی
|
من کنار خود بودم
و با خود پرسه میزدم حرف میزدم
گاهی با خنده
گاهی با ناز
و گاهی گیج
و ندانسته با خود قهر کردم
و به کنجی خزیدم
خود را تهدید به مرگ کردم
و در را باز کردم
و به
آسمان گفتم
من در این شب می میرم
به خودم بگو
دیگر از با تو ماندن خسته شده بودم
زندگیت تکرار تکرارها بود
من عاشق تازه شدن
عاشق خواستن ها
عشق ها
بیزار بودنم از بیهودگی را بپزیر
من از نسل آزادیم
زندان تکرار نمی خواهد
ظلم ضالم
سکوت مظلوم
نمی پزیرد
من از نژاد رهایی رها رها رهایم
با تو بودن خسته ام کرد
من به جهان خود می روم نه زندان شما
شهر شما آسمانش هم زندان دارد
اینجا کسی پرواز نمی داند
شوق نمی داند
خواستن ندارد
من از سرسپردگی بیزارم
من آزادم
زلالم
جوانم
من نفس نمی کشم
زندگی می کنم
حتی اگر به ثانیه ای بیش بند نباشد...لیک آزاد
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.