شعرهایی جدید دارم که همه را فایل کرده ام ؛ امٌا انگیزه ی انتشار آنها را از دست داده ام .مدٌتی باید بگذرد تا دلم صاف شود . با این وجود محبٌت شاعران صادق و صمیمی را خیر ! .آمدم که مثلا" به جناب آقای رئیسی دلداری بدهم و به سرکار خانم نجف زاده تبریک بگویم . این تذکاریه خانم نجف زاده که « حق » نام دیگر خداست توجٌهم را جلب کرد . « حق شناسی »یعنی خداشناسی ، یعنی شرف ، وجدان ، تبعیض قائل نشدن ، پارتی بازی نکردن....... و نمک نشناسی ، که این اواخر شعرش را هم منتشرکردم ، یعنی خدا نشناسی ، حق ناشناسی، ناحق بودن و عاری از انسانیت بودن ، انسان نبودن ... چه رسد به این که پاسخ نیکی را بابدی بدهیم و نام آن را زرنگی بگذاریم ! . زرنگی همان ناحق بودن است . انسان نبودن است که به خنجر از پشت زدن می رسدیا حتی یک سنجاق از پشت زدن که به مصداق « تخم مرغ دزد، شتر دزد می شود » چنین پَستی دستش برسد و منافعش ایجاب کند خنجر هم از پشت می زند .اقدام شاعران در تکریم و تبریک ، « حق شناسی » است ؛ و بنده ی کمترین را به این فکر انداخت که در سالروز فقدان عموی بزرگوارم « ادیب یزدی » ( حاج میرزا کاظم آیت اللهی )که نخستین استادم در شعر کهن به شمار می رودیادی از وی بکنم ؛ و آنهم با آوردن یکی از
اشعار آن مرحوم :
پول ندارم چه کنم ؟
بی بضاعت شدم و پول ندارم ، چه کنم ؟
مدٌتی هست پریشان شده کارم ، چه کنم ؟
با چنین مسکنت و لاتی و بی سیم و زری
عاشق مغبچه ای سیم عذارم ، چه کنم ؟
پول در جیبم اگر بود چو مشدی عبٌاس
دست خود یار گرفتی به کنارم ، چه کنم
چون درِ کافه ی قاسم چلوئی می گذرم
از تحسٌر زدرون آه برآرم ، چه کنم
تا شکم را به در آرم زعزا از گیپا
بنهادم به گرو طاس و تغارم ، چه کنم
آدمی را نه بتر از لشی و بیکاری است
کار می جویم و تا دست بیارم چه کنم ؟
بس هوس هست به دل ، پول بر آرد همه را
من که ولگردم و بیکار و ندارم چه کنم ؟
تاریخ شعر در حدود 1310 شمسی . در گذشت شاعر 21 / 2 / 1378 .
توضیح معانی در فرهنگ یزدی :
لات : بی بضاعت
مشدی ( مشهدی ) کنایه از افراد پولدار
گیپا : نوعی غذا ی قدیمی در شهر یزد
تغار : طاقار