يکشنبه ۲ دی
مرد مست و.... شعری از بیژن آریایی(آریا)
از دفتر چرک نویس نوع شعر قصیده
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۱۷:۱۹ شماره ثبت ۲۶۱۶۷
بازدید : ۷۴۱ | نظرات : ۱۷
|
دفاتر شعر بیژن آریایی(آریا)
آخرین اشعار ناب بیژن آریایی(آریا)
|
نيمه شبي ز پاييز؛ آمد به خانه آن مرد
مست بود و او نبودش؛ يک آدم مجرد
چون وارد سرا شد؛ آرامُ بي هياهوي
ناگه که دست او زد؛کوزه شکست که بُد فرد
در دم ز زورمستي ؛ در جا فتاد و خوابيد
در پيش کوزه ايي که، بشکانده از سرِ درد
بيدارگشت بانو ؛ ديدش که خفته است او
پايان رسيدِ اين کار؛خواب است مرد شبگرد
بيدار شد به صبحگاه ؛ او انتظار دعوا
از زن چو داشت گر چه؛مي نالدش ز سرْدرد
او با خداي خود گفت؛يا رب مدد کن امروز
دعوا نيافتمش من؛ از ترسْ رنگ او زرد
ناگه کنار يخچال؛ ديدش که برگه ايي هست
او را زنش نوشته؛ شادان شد از ره آورد
خواندش نوشته عشقم؛چاشتي که دوست داري
بنمودمش مهيا ؛ نوش تو اي جوانمرد
من صبح زود خاستم؛ از رختخواب و رفتم
تا از ناهار امروز ؛ هر گز نماني دلسرد
زودي به پيش عشقم؛ من باز چونکه آيم
پوزش اگر نمايم؛ از بهر يار ؛ ديرکرد
اين را بدان عزيزم ؛چون جان عزيزمي تو
چون بينمت نگارم ؛ شايسته ايي به لبخند
مرد گفت اي شگفتا؛گفتا چه گويد اين زن
هرگز نديدمش من؛ اينگونه اش چو خونسرد
باشد که چون شکستم؛ دوشينه کوزه اش را
گويا که بر من زار ؛ او درس دارد از پند
خنديد بچه بر او ؛ گفتا که باب دلجو
حيران چرا بماندي ؛ گويم تو لحظه ايي چند
گفتش عزيز بابا؛ مادر نوشته اين را؟
او پاسخش چنين داد؛ آري پدر؛ بزرگ مرد
دوشينه چون به منزل ؛ تو آمدي پدر جان
کوزه شکستهِ و خواب؛ با چشم تو هماورد
چون مادرم شنيد و آمد به ياري تو
گفتي که رحم بنما ؛ خانم ني ام مجرد
زن دارم و قسم من ؛ خوردم که بند شلوار
نگشايدم که ماد ر؛ گشت شاد زين عملکرد
ديدي توان حرف را ؛ اعجاز مي نمايد
از مست راست خيزد ؛ او را مگير به ريشخند
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.