پنجشنبه ۲۰ دی
|
دفاتر شعر ابراهیم حاج محمدی
آخرین اشعار ناب ابراهیم حاج محمدی
|
در شگفتـــم از ایـــن که بعضـــی ها ، چِقَدَر بد ــ پلید ــ می میرند
راه هـــائی پلیـــد می پـــوینـــد ، تا کــه همچــون یزیـد می میرند
عشـــق در زندگـــی نینـــدوزند ، کیـنه ای جز به خود نیفـروزند
بسته اند آنچـنان که با دوزخ , عهد « هَلْ مِنْ مَزِید » می میرند
ناریانـــند و نــــور نشنـــاسند ، نـــور را بالظّــهـــور نشنـــاسند
حق ستیـــزند و باطـــل اندیشـــند ، بــا حقیـــقت عنید می میرند
گرچه پروردگار این عالم ، هر زمـــان هرکـــجا بخواهی هسـت
از خــــدا دور زندگــــی کـردند ، از خــــدا هم بعیــــد می میرند
شورمستـــان حق نیــــوش امّـــا ، تا شنــیدند « لَنْ تَنَالُوا الْبِرّ»
سهره سهره به شوق می کوچند ، سبزه سبزه سعید می میرند
فتنه جـــویان کــور دل را وای ، در کمــین است بد سر انجامی
حقـــمداران امیـــدواراننـــد ، کـــی مگـــر نـــا امیـــد می میـرند
کامیـــابان جرعـــه ای توحید ، مســت می از الســت اگر هستند
داده تا حـــق نویدشان فردوس ، شـــادمان زین نوید می میرند
داغ هـــا را خریـــده اند آسان ، چــون شقــایق پریده اند آسان
از تعلّق رهیـــده اند آسان ، حُـــرّ شـــدند و فـریـــد می میرند
عاشقـــانه شنـیده اند از حــق : «إسْتَجِیبُوا لِرَبِّکـُمْ مِنْ قَبل...»
روحشـــان پر کشد به دیدارش ، با صفا ، رو سپیـد می میرند
عشــــق را تا به چنــــگ آوردند،عرصه بر ننگ تنـــگ آوردند
سودمنــــدانه زندگـــی کـــــردند،آنچنــــان که مفیــــد می میرند
باورم هست من که این ابرار،مرگها شا ن«رحیق مختوم»است
ــ باده ای که«خِتَامُهُ مِسـْکٌ»ناب ــ از این رو رشید می میرند
نــه ، نــه ، باور نکـــن نمی میرند ، زندگانی همیشــه جاویدند
مگر آنان که با صفا گشتند ، چـون خلیلی شهـید ، می میرند ؟
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.