سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 20 دی 1403
  • شهادت ميرزا تقي خان اميركبير، 1230 هـ ش
10 رجب 1446
  • ولادت حضرت امام محمد تقي عليه السلام «جواد الائمه»، 195 هـ ق
Thursday 9 Jan 2025

    حمایت از شعرناب

    شعرناب

    با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

    گرچه باغ من از درخت تهی ست در سرم فکر کاشتن دارم شعر را، عشق را، مکاشفه را همه را از نداشتن دارم...یاسر قنبرلو

    پنجشنبه ۲۰ دی

    رحیق مختوم / تقدیم به طلبه ی شهید «خلیلی»

    شعری از

    ابراهیم حاج محمدی

    از دفتر عاشقانه ها و عارفانه ها نوع شعر غزل

    ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۲۳:۰۹ شماره ثبت ۲۵۹۹۷
      بازدید : ۶۴۵   |    نظرات : ۳۱

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر ابراهیم حاج محمدی

    در شگفتـــم از ایـــن که بعضـــی ها ، چِقَدَر بد ــ پلید ــ می میرند

    راه هـــائی پلیـــد می پـــوینـــد ، تا کــه همچــون یزیـد می میرند

     

    عشـــق در زندگـــی نینـــدوزند ، کیـنه ای جز به خود نیفـروزند

    بسته اند آنچـنان که با دوزخ , عهد « هَلْ مِنْ مَزِید » می میرند

     

    ناریانـــند و نــــور نشنـــاسند ، نـــور را بالظّــهـــور نشنـــاسند

    حق ستیـــزند و باطـــل اندیشـــند ، بــا حقیـــقت عنید می میرند

     

    گرچه پروردگار این عالم ، هر زمـــان هرکـــجا بخواهی هسـت

    از خــــدا دور زندگــــی کـردند ، از خــــدا هم بعیــــد می میرند

     

    شورمستـــان حق نیــــوش امّـــا ، تا شنــیدند « لَنْ تَنَالُوا الْبِرّ»

    سهره سهره به شوق می کوچند ، سبزه سبزه سعید می میرند

     

    فتنه جـــویان کــور دل را وای ، در کمــین است بد سر انجامی

    حقـــمداران امیـــدواراننـــد ، کـــی مگـــر نـــا امیـــد می میـرند

     

    کامیـــابان جرعـــه ای توحید ، مســت می از الســت اگر هستند

    داده تا حـــق نویدشان فردوس ، شـــادمان زین نوید می میرند

     

    داغ هـــا را خریـــده اند آسان ، چــون شقــایق پریده اند آسان

    از تعلّق رهیـــده اند آسان ، حُـــرّ شـــدند و فـریـــد می میرند

     

    عاشقـــانه شنـیده اند از حــق : «إسْتَجِیبُوا لِرَبِّکـُمْ مِنْ قَبل...»

    روحشـــان پر کشد به دیدارش ، با صفا ، رو سپیـد می میرند

     

    عشــــق را تا به چنــــگ آوردند،عرصه بر ننگ تنـــگ آوردند

    سودمنــــدانه زندگـــی کـــــردند،آنچنــــان که مفیــــد می میرند

     

    باورم هست من که این ابرار،مرگها شا ن«رحیق مختوم»است

    ــ باده ای که«خِتَامُهُ مِسـْکٌ»ناب ــ از این رو رشید می میرند

     

    نــه ، نــه ، باور نکـــن نمی میرند ، زندگانی همیشــه جاویدند

    مگر آنان که با صفا گشتند ، چـون خلیلی شهـید ، می میرند ؟

    ۰
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    3