سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 دی 1403
  • سالروز تشكيل نهضت سوادآموزي به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
  • شهادت آيت الله حسين غفاري به دست مأموران ستم‌شاهي پهلوي، 1353 هـ ش
27 جمادى الثانية 1446
    Friday 27 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۷ دی

      گفتن نتوان

      شعری از

      ساحل شیدا(ساحل)

      از دفتر بی تابی چشمانت نوع شعر دلنوشته

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۰۲:۱۵ شماره ثبت ۲۵۹۵۵
        بازدید : ۴۶۰   |    نظرات : ۴۹

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر ساحل شیدا(ساحل)
      آخرین اشعار ناب ساحل شیدا(ساحل)

      به نام بی نام دوست 
      درودبیکران به شما همراهان و تشکر از قدم رنجه تان 
      این سروده را چند سال پیش در موقع مطالعه مطلبی راجب فراماسون ها نوشتم 
      ایرادات را بر شیدایی ام ببخشید 
      این حال چه حالی ست که گفتن نتوان 
      این سور به رقصی ست که شنیدن نتوان 
      این حال به رنگیست که در آن روی ریا نیست 
      این صوت عشق است نشنیدن نتوان 
      من قصه نگویم که که ازل از تو به تاب است 
      هر کس که ترا درک نکرد در عتاب است 
      من غصه ندارم که همه درد ز دوریست 
      من بی تو چنانم که همه در صبوری ست 
      تو طالب عشقی که همه مهر من از توست 
      تو انچنانی که دلم خواست دلم جست 
      در حلقه عشقم بنگر که چنینم 
      در سجده که رفتم ز مستی ننشینم 
      با نام تو بی نام من آغاز کنم 
      تا قصه خود را بر ساز کنم 
      تو ناز و نیازی همه دردی و درمان 
      امشب به نمازم همه از لطف تو گریان 
      تو راز وجودی همه جستم از توست 
      من ترس ندارم که پناه در ره توست 
      ساحل چو ندید ز عشق تو بالاتر 
      عشق سمنش ببین که رفته از سر 
      از مستی تو ز هر چه بود حیران شد 
      به خواسته اش شرم گرفت پشیمان شد 
      اسم تو بر این دل خسته جا شد 
      این جمله و حرف به عشق تو اوا شد 
      به نام تویی که نام تورا لایق نیست 
      در ورطه عشق به قلب من قایق نیست 
      از جهل بشر نام تو معنا گردید 
      از اصل گذشت واختلاف جا گردید 
      بر سوی تو چون خواند نماز سوی از توست 
      افسوس که هر نقش که زد اصل نجست 
      در معبد و دیر ز تو کمتر نام رفت 
      صدها بت ورسم به نام تو در بام رفت 
      این قصه چنان رفت که شیطان میخواست 
      با رنگ وریا ببین چه آسان میخواست 
      بر قصه ظلم نام تو پنهان شد 
      با حیله ومکر نیزه بر قرآن شد 
      در هیبت تو دروغ بسیار رنگ شد
       این اختیار بر نوع بشر افغان شد
      یارا بنما صورت و خلق حیران کن 
      بر شر وشرور رنگ ریا پایان کن 
      این ظلم به جهان تو لحظه ای پایان ده 
      با یک نظری تو شرم بر انسان ده 
      ساحل ز تو بر خلق جهان نام  نوشت 
       با لکنت و با ترس ز فرجام نوشت
       
      س ش 90 تیرماه 
      در پناه حق 
      با تشکر فراوان و عرض خسته نباشید به ریاست محترم  و گرانقدرسایت
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2