چهارشنبه ۱۶ آبان
|
دفاتر شعر شاهین بهروزی(قطره باران)
آخرین اشعار ناب شاهین بهروزی(قطره باران)
|
شب
گردنم را از مو کوتاه تر میکند
کاش او بداند
این گردن به تن چه کسی پر پر میکند
در سیاهی نوری است
که در روشنایی نیست
او را میبینم
این خاطره چیست که من میبینم
او از سنگ است
ولی لیلی جام مرا نمیشکند
من پیاده در حال قدم زدنم
باید او را پیدا کنم
تقدیر این است
شاید هنوزم دیر نیست
ساده دل کندی
این تفسیر نیست
آتیش این عشق کهنه
دیگه خاکستری شد
یه شب میون بارن
غرور منو شکستی
میریزه بارون از چشمام
دیدی که شب سیاهه
چقدر سخته دیدن
کسی که خنجر میزنه
به
من ساده بودم تو منو دور زدی
شاید ببینی
نگاهم را تو غروب جمعه
هر کار میکنه دلم
تا بغضم پنهون کنه
هی داغ میزاری را دلم
میدونی که دیگه نیستم
دلداره تو
وای ای دنیای من
.................................
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دم نزن و بیان نکنن
ای دل پاره پاره ام دیدن اوست جای غم
اوست پناه پشت من تکیه بر ای جهان مکن
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.