آي مردم!
فرصت شعر و سخن را
كرده ايم امشب حراج
اين غني سازيّ فرهنگ است و هرگز نيست باج
اوّل قصيده:
مدح شب مفت است و وامي هم برايش مي دهند
وام بي بهره
و حتّي بي عوض
البته مقدار وام
بستگي دارد به وزن شعرتان:
كيلويي يك تا دو مليون مي شود
آخر هر سال هم
از بين آنها كلّشان را مي دهند
خانه اي با حور زيبا در بهشت...
امّا غزل:
قيمتش را
بايد از اين لحظه تا فردا سخر پرداخت كرد:
آه ِ خالي
سانتي متري ده تومن
گفتن از اندوه بلبل
خيس اگر باشد هزار و صد تومن
خشك و بي اشكش كمي ارزانتر است
گفتن از زيبايي گُل
سطر اوّل صد تومن
سطرهاي بعد
بر حسب تصاعد مي شود
گفتن از ابرو و چشم يار
جفتي هفت هزار و سيصد و پنجاه تومن
از بناگوش و لبانش
هشت هزار و سيصد و پنجاه تومن
البته گردن به پائين قيمتش بالاتر است
يك وجب پائين گردن
ده هزار و صد تومن
گفتن از پائين تر از آن
اولا استغفرالله
ثانيا
تائيديه مي خواهد و اقلام ذيل:
- ضامن گردن كلفت و معتبر
- سفته با مقدار كافي
- يك عدد بازار چك
بي مبلغ و تاريخ و بي خط خوردگي
وجه آن
لطفا به نام "خادم الفرهنگ باشد"
با سپاس.
تبصره:
گفتن از تاريكي و تبعيض و بيداد و ستم
يا هرآنچه امّت آگاه و مؤمن را بلغزاند زجاي
قيمتش را "فرخي" مي داند از اقليم "يزد"...
نرخها را
يك گروه از شاعران خبره تعيين كرده اند:
شاعري از حوضهاي يخ زده
شاعري از سايه سار بيدهاي فرش احساس شما
شاعري از عاشقان پاك خشخاش و گراس
شاعري از بانك پرسود سكوت واژه ها
شاعري از نخبگان صنعت راه قفس
شاعري فوق تخصص در امور ارتشاء
شاعري نا آشنا با واژه امّا خوبرو
شاعري از حوزه ي نفت و پلاتين و طلا
شاعري از صنف قصّابان سار و مرغ عشق
شاعري از چاكران تاجرالدّين شاه بيزار از حرام
آخري هم شاعري با شعر مسروقه ولي
الحقب و والانصاف دُردانه كلام...
نرخها تصويبي اند و
اعتراضي هم ندارد
والسّلام.