باد افتــاده توی موهـایت *، در شفق گون دشت انگاری
برده گلبرگ های روسری ات ،چونکه با یاس خواهری داری
ای که خط شمال چشمانت ، شده گل کـــاری هوای تنت
گل «محبوبه» عاشقـت شده است ،مطمئـنم که دوستش داری
ژاله ای از طراوت باران، خفته در صبح گاه گیسویت
زین سبب در ردیف اشعارم ،صبح تا شب «ونوشه» میـکاری
ای که قوس سیاه مژگانت ، کرده مجنون مکتب غزلم
گر که لیلای قصه ام نشـدی ، پس چرا تا سپیده بیداری؟
شب دراز و قلندری تبدار، انتظار طبیب زیبایی است
دوست دارم که صبح من ندمد ، تا تو در کسوت پرستاری
چاک پیراهن حریم تنت ، حکمت قهوه های قاجاراست
بسکه در استعاره ها کشته ست،شاعران غریب بسیـــــاری
باز تکرار شــو چو قافیـه ها ، تا ابد در ردیف شعر ترم
گرچه در لحــظه های احساسم ، تا ابد تا همیشه تکراری
بسکه درگوشه های روسری ات،سر ودستار و دل تلمبارست
گفته ام از دیار چنگیزی ؟ ، نکنـد از تبار بشــــاری ؟
دوستت دارم ای غریبه بمان،چشم های تو شاعـرم کردند
واژه ها در طواف تو مستند،تا به کـانون عشـق پرگاری
آخرین بیت این غزل با تو ، تو خودت هر چه خواستی بنویس
من نوشتم که دوستت دارم ،گر چه هیچم به عشق نشماری
=====
دلجووو
*ونوشه-بنفشه
با یک دنیا عشق به تمامی ناب سرایان خط شمالی کشور
و استانها و شهرهای حاشیه ی دریای مازندران
از تک تک عزیزانی که با مهمانداری و گل افشانی بار شرمساریم را می افزایند سپاسگزارم