بی نام

کسی دنبالم نگردد ...می خواهم گم بشوم

د رازدحام این همه بی تفاوتی

و در نامه خواهم نوشت گم شده ام

نامه ام زیر قالیست......

آری... از بازی زندگی خسته شده ام

می خواهم غرق یک گم شدن باشم

جای گم شدنم را نخواهم گفت

حتی با آبنبات چوبی

می خواهم پیدا شوم در یک پنهان

تکرار نمی شوم....نو شدن مسئله است

از کهنگی بجان آمده ام

می خواهم شهرهای معرفت را طی کنم

شهر خودمان کوچکتر از همیشه است

به بیداری خود شک بکنید

پی مرگ را بگیرید و تکراری نباشید

بارانی باشید........بدون چتر باشید

کهنگی ها را زه تن بیرون کنید

پرنده شدن و پرنده ماندن را بیاموزید

تن به یک تلخی تکرار نخواهم داد

روی هوشیاریم شرط بسته ام

دیگر از وحشت یک بی هودگی نمی میرم

و من در پی یک رویش

 سبز می شوم

جوانه میزنم

من خود را خوهم شناخت