دلی یا دلبری یا جان و یا جانان نمیدانم
همه هستی تویی فیالجمله این و آن نمیدانم
به جز تو در همه عالم دگر عالم نمیبینم
به جز تو در همه گیتی دگر جانان نمیدانم
به جز غوغای عشق تو درون دل نمییابم
به جز سودای وصل تو میان جان نمیدانم
چه آرم بر در وصلت که دل لایق نمیافتد
چه بازم در ره عشقت که جان شایان نمیدانم
یکی دل داشتم پرخون شد آن هم از کفم بیرون
کجا افتاد آن مجنون در این دوران نمیدانم
دلم سرگشته میدارد سر زلف پریشانت
چه میخواهد از این مسکین سرگردان نمیدانم
اگر مقصود تو جان است رخ بنما و جان بستان
اگر قصد دگر داری من این و آن نمیدانم
مرا با توست پیمانی تو با من کردهای عهدی
شکستی عهد یا هستی بر آن پیمان نمیدانم
تو را یک ذره سوی خود هواخواهی نمیبینم
مرا یک موی بر تن نیست کَت خواهان نمیدانم
چه بی روزی کسم یارب که از وصل تو محرومم
چرا شد قسمت بختم ز تو حرمان نمیدانم
چو اندر چشم هر ذره چو خورشید آشکارایی
چرایی از من حیران چنین پنهان نمیدانم
به امید وصال تو دلم را شاد میدارم
چرا درد دل خود را دگر درمان نمیدانم
نمییابم تو را در دل نه در عالم نه در گیتی
کجا جویم تو را آخر من حیران نمیدانم
عجب تر آن که میبینم جمال تو عیان لیکن
نمیدانم چه میبینم من نادان نمیدانم
همی دانم که روز و شب جهان روشن به روی توست
ولیکن آفتابی یا مه تابان نمیدانم
به زندان فراقت در عراقی پایبندم شد
رها خواهم شدن یا نه از این زندان نمیدانم
شیخ فخرالّدین ابراهیم بن بزرگمهر متخلص به عراقی، عارف نامی و شاعر بلندآوازهٔ ایرانی، در اوایل قرن هفتم هجری در دهی در اطراف همدان به دنیا آمد. پس از تحصیل علوم و فنون و کسب دانش، برای ادامه تحصیل به همدان رفت. سپس با جمعی از دراویش رهسپار هندوستان شد و به خدمت شیخ بهاءالدین زکریا درآمد و بعد از مدتی با دختر او ازدواج کرد. بعدها به عربستان و سپس به قونیه رفت و به خدمت مولانا رسید و مصاحب و معاشر او شد. وی درسال ۶۸۶یا ۶۸۸ هجری قمری درحدود سن هشتاد سالگی در دمشق وفات یافت. از آثار او میتوان علاوه بردیوان اشعار به مثنوی عشاقنامه و کتاب لمعات اشاره کرد.