چهارشنبه ۳ بهمن
دل بردی از من به یغما شعری از نازنین پارسا
از دفتر صفا نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۲ ۱۱:۵۸ شماره ثبت ۲۳۹۱۲
بازدید : ۲۳۱۲ | نظرات : ۲۵
|
آخرین اشعار ناب نازنین پارسا
|
چنين شنيدم كه هر كه شبها نظر ز فيض سحر نبندد
مَلَك ز كارش گره گشايد، فلك به كينش كمر نبندد
حكيم صفاى اصفهانى:
محمدحسين صفاى اصفهانى، عارف سوخته و شيدايى بود كه در فاصله سالهاى 1269 تا 1322 ه.ق زيست و با چند غزل جاودانه زنده جاويد شد. شعر صفاى اصفهانى با موسيقى به هم آميخته است. وزن و موسيقى كلام او چنان برجان می نشيند كه نشئه خوش سرمستى او را می توان به خوبى احساس نمود.در شعر صفاى اصفهانى جنبه هاى عارفانه وجهه غالب دارد. سير و سلوك عارفانه اين شاعر عارف و اين سالك شاعر چنان است كه شعر او را با ويژگى عرفانى متمايز می نمايد.
تأثير ماندگار "دل بردى از من به يغما، اى ترك غارتگر من" . عارفانه ای است كه به حلاوت شعر عاشقانه نيز عجين شده باشد.امیدوارم با اجرای زیبای استاد شجریان روح نواز اوقاتتان بوده باشد.
دل بردى از من به يغما، اى ترك غارتگر من
ديدى چه آوردى اى دوست از دست دل بر سر من
عشق تو در دل نهان شد، دل زار و تن ناتوان شد
رفتى چو تير و كمان شد، از بار غم پيكر من
میسوزم از اشتياقت، در آتشم از فراقت
كانون من سينه من، سوداى من آذر من
من مست صهباى باقى، زان ساتكين رواقى
فكر تو در بزم ساقى ذكر تو رامشگر من
چون مهره در شش درِ عشق، يك چند بودم گرفتار
عشق تو چون مهره چندیست افتاده در شش در من
دل در تف عشق افروخت، گردون لباس سيه دوخت
از آتش و آه من سوخت، در آسمان اختر من
گبر و مسلمان خجل شد دل فتنه آب و گل شد
صد رخنه در ملك دل شد ز انديشه كافر من
شكرانه كز عشق مستم، ميخواره و مى پرستم
آموخت درس الستم، استاد دانشور من
سلطان سير و سلوكم، مالك رقاب ملوكم
در سورم و نيست سوكم، بين نغمه مزمر من
در عشق سلطان بختم در باغ دولت درختم
خاكستر فقر تختم، خاك فنا افسر من
با خار آن يار تازى چون گل كنم عشقبازى
ريحان عشق مجازى نيش من و نشتر من
دل را خريدار كيشم سرگرم بازار خويشم
اشك سپيد و رخ زرد سيم منست و زر من
اول دلم را صفا داد، آيينه ام را جلا داد
آخر به باد فنا داد عشق تو خاكستر من
تا چند در هاى و هويى، اى كوس منصورى من!
ترسم كه ريزند بر خاك، خون تو در محضر من
بار غم عشق او را گردون ندارد تحمل
كى میتواند كشيدن اين پيكر لاغر من
دل دم ز سرّ صفا زد، كوس تو بر بام ما زد
سلطان دولت لوا زد از فقر در كشور من
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.