سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403
    24 شوال 1445
      Thursday 2 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت

        آلزایمر

        شعری از

        بنیامین پور حسن

        از دفتر شعرناب نوع شعر چهار پاره

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۹۲ ۱۸:۴۰ شماره ثبت ۲۳۴۸۴
          بازدید : ۶۶۹   |    نظرات : ۴۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بنیامین پور حسن

        از مغز من تنها "مداری مجتمع" باقی ست
        "سیگنال"ها مغشوش و نامفهوم می آیند
        من یک "ربات"م دیگران من را نمی فهمند
        [این "دیگران" جز توله ی انسان نمی زایند!]
        ................
        سیگار چندم بود که.....؟[یادم نمی آید]
        من داشتم تنهایی ام را دود می کردم
        سیگار چندم بود که من داشتم خود را
        پاکت به پاکت نخ به نخ نابود می کردم؟

        سیگار چندم بود که....شعرم نمی آمد؟
        تکلیف من با هر چه غیر از شعر روشن بود
        هی می نوشتم هی خودم را پاره می کردم
        سطل زباله شاهد جان کندن من بود.

        سخت است....پاهایت به پایان می رسند اما
        تو بی اراده در همان آغاز می مانی
        "تاییس"شعرت شهوت آتش زدن دارد
        اما تو مثل فندکی بی گاز می مانی.

        توی خودت می ریزی و آبستن شعری
        از درد داری واژه ها را گاز می گیری
        یک "شات" دیگر راه داری تا که بنویسی
        وقتی که از حال خرابت فاز می گیری....
        ..........
        هر بار می خواهد بخوابد قرص کافی نیست
        هر بار که... (-این بار حتما آخرین بار است)
        کابوس می بیند که امشب هم نمی خوابد
        با قرص بیدار و بدون قرص بیدار است.

        پهلو به پهلو می شود...( -لعنت به این دکتر!)
        چون سایه ای افتاده روی تختخوابی که ↓
        آوار دردش را تحمل می کند هر شب.
        او همچنان در انتظار آفتابی که ↓

        در انتظار آفتابی که نمی آید
        بازو به بازوی زنی بدنام خوابیده ست ↓
        مردی که در هنجار شهرش نابهنجار است ↓
        شهری که پشت پنجره آرام خوابیده ست.

        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0