جهان را هست خورشیدی، خورشید دگر آمد
زمـکه نـور بـاران کـرد لقب شـق القمر آمـد
شکافته طاق کسرا و خموشی آتش معــبد
عجب نوزاد دُر دانه کـه مـا فـوق بـشر آمـد
نبود هرگز گمانی این چنین وضعی تو میبینی
شود ختم رسول اله(ص) و رحلتش ماه صفر آید
بـه هـنگام جـوانـی بـود بیـشتر وقتهـا تنـهـا
مـکانش در دل کـوه، غـار حــراء مستـقر آمــد
قـضـا را در همیـن ایــام تنـهائـی در غــار
زنزد خـالــقش جبریــل ناگــه بـا خـبر آمد
بخوان اسـم خـداونـدت بـکُن نابـود بُتـهـارا
به انجـام چـنین امــری تورا شایسته تر آیـد
عروج کـرد او به جائی را مـلـک قادر نمیباشد
به مهمانی خصوصی خداوند شبی را تا سحر آمد
مقامش درحدیث پنج نفس مقدس ذگر گردیده
هــدف از خـلقت کیهـان مـهـر او اثــر آمــد
گرفت یک هدیه نیـکو هــم از دست خـداونــد
چنان آن هدیه ارزش داشت نـادر دخـتـر آمـد
زدنـد طعنـه بسی اورا پـسر دیـگـر نمی بـاشـد
پسر هائی زدخـتـر زاده شد هـر یک امام رهبر آمد
پـس از یـک قــرن و افــزون چــند ســالــی
بـه سـالــروز ولادت آن امــام جــعـفر آمــد
نباشد قدرت گمنام در شـا نـش سـخن گــویـد
نباشد همچنان ذره حــتی ز ذره کـمتـر آمــد .